از معاشرت با آدمهای این داستانها لذت ببرید
جادو، طلسم، زنان و چیزهای دیگر
تازهترین اثر شرمین نادری با عنوان «مرگامرگی» را در همان روزهای ابتدای پخش خواندم. این کتاب مجموعهایست از ۲۲ داستان کوتاه. خانم نادری نویسندهای بااصالت شیرازی است که در خانوادهای ذاتا قصهگو و قصهدار رشد کرده. شیراز و امارتهای کهنش هم که انگار روح، جن و پری را در خود یپرورانند؛ بهترین خاستگاه قصههایی از این دست است. او پیش از این، مجموعههایی از جمله: زار، خانجون، ماه گرفتهها، اشرفجان و… را نوشته بوده است. مضمون بیشتر نوشتههای شرمین نادری ارواح، اجنه، طلسم و جادو است.
و اما «مرگامرگی». این کتاب از طرف نویسنده، تقدیم شده به اهالی عمارت نادری شیراز؛ از آدم گرفته تا ارواح. داستان اول در شیراز و باغهای بیمثالش شکل میگیرد و چه کسی هست که نخواهد از شیراز بشنود، در شیراز زندگی کند و عاشق شود… فضا جان میدهد برای قصهگویی به ویژه از عشق. اما همان طور که در مقدمه نویسنده آمده قرار است داستانهایی بخوانیم از جادو و طلسم، از زنانی که برای حل مشکلات خود دست به سوی عوامل ماورايی میبرند و این، موتیف و درونمایه تکرار شونده تمام قصههای «مرگامرگی» است. چهار داستان اول در شیراز و اطرافش میگذرد. شخصیتپردازیها به گونهای است که گویا این چهار داستان در امتداد هم هستند، اما یکی نیستند یا لااقل داستان یک خانواده بزرگ است در روزگار متفاوت نه یکی در ادامه دیگری. پس از این چهار داستان، دو داستان دیگر هم هست که همین سبک و سیاق را دارد. به نظر نگارنده شیرینترین قصههای این مجموعه، همان چهار داستان ابتدایی هستند. فضای دلنشین شیراز با تصویرپردازیهای آشکار و بوی بهار نارنج و نسیم مطبوع، مشام مخاطب را مینوازد.
قصه اول به نام «بختک» بار طنز هم دارد. طنز موقعیت یا گاه کلامی با جملات عاری از لودگی لبخندی به لب خواننده مینشاند. در خانوادهای که مرگامرگی رهایشان نمیکند واکنش اهالی، رفتار نوجوانها در ختم و خرابکاریهای ناخواسته، ما را به یاد همه خاطرات نوجوانیمان میاندازد. در باقی داستانها نیز هسته اصلی همان خرافات، باورها، طلسم جادو و هر آنچه به این شکل میشود نام برد است اما هر کدام به شکلی. این نقطه قوت نویسنده است که در داستانی حول همین محور با طنازی مینویسد و در جایی ترس را به جان خواننده میریزد. اگر چه نویسنده اعتقاد راسخی به تمام آنچه نوشته نداشته باشد؛ او فقط خبر میدهد، داستانی نقل میکند نه آن را رد کرده و نه کاملا تایید.
از محتوا که بگذریم میرسیم به ساختار متن. جملات کوتاه و ضربهزننده در عین بیپیرایگی، ارزش اثر را بالا برده و در جاهایی البته از تشبیه و شاعرانگی در ساختار جمله غافل نبوده اما تشبیه موجز است و وجهشبه سریع به ذهن متبادر میشود. فضای کلی اثر با توجه به مضمون وهمانگیز آن غبارآلود و رویایی است چه آنجا که در باغهای زیبای شیراز به سر میبریم چه در روستایی در سیستان. اطلاعات محدود و ساختار جملات، هماهنگ با فضاست. دیالوگ مستقیم تقریبا وجود ندارد مگر به ندرت و بسیار کوتاه. افعال استفاده شده اغلب ماضی بعید است و گویی راوی داستانهایی میگوید از زمانی بسیار دور یا در هالهای از ابهام.
خانم نادری با وجود آنکه از زبان، لهجه و گویش محلی هر شهری استفاده کرده و به آداب و رسوم و طرز نگاه هر قومیتی به حوادث نگریسته اما آشنازدایی نیز میکند. گاه روباه را که نماد مکر و حیله است نشانه معصومیت و عشق مینمایاند و عشق سنتی را به گمان اهالی آن اقلیم، با خریدن النگو و طلاهای چشمگیر معرفی میکند. طوری که زن تهرانی همسر پزشک ،که نماینده زن پایتختنشین روشنفکر است را هم به فکر فرو میبرد، او که با همسرش روابط سردی دارد و دستهایش خالی از النگوست. در تمام این گزارهها نویسنده وسط ایستاده و روایت میکند نه قضاوت.
همانگونه که پیشتر نوشتم داستانها در شهرها و قومیتهای متفاوتی از فارس و ترک و کرد و بلوچ اتفاق افتاده بنابراین میتواند داستان اقلیمی باشد و در این میان به الفاظ و عادات و افکار آنان اشاره شده است. البته در چند نمونه کلمات ترکی آورده که به گمان من نادرست است و شاید ترکزبانانی در اقلیمی باشند که گرگ را «جرج» تلفظ کنند اما معمولا در میان ترکزبانان ایران «قورد» مصطلح است. نکته دیگر پایانبندیهای برخی داستانهاست که با ابهام همراه است. البته منظور پایان باز نیست بلکه ابهام از آن گونه که خواننده متوجه پایانبندی مورد نظر نویسنده نمیشود مانند داستان «پیراهن آبی».
رئالیسم جادویی «مرگامرگی»، در برخی داستانها به وضوح قابل تشخیص است؛ اما چندان اصراری به غریب بودن ندارد و چندان بعید از ذهن به نظر نمیرسد. گویا مدتی زیستن میان این اقوام و حضور در اقلیم و فرهنگ آنان چنین پیامدی میتواند داشته باشد. مثلا خفگی با خزههای درخت «سرخدار» از نظر یک نگهبان پیر جنگل و پیرمرد هیزمشکن شمالی، امری ناشدنی نیست اگرچه از نظر باقی اهالی روستا غریب باشد.
به نظر من شرمین نادری که سالها در چنین فضایی قلم زده و تبحری در نوشتن داستانهایی با حضور عوامل ماورائی و جن و پری دارد را باید خواند و از معاشرت با آدمهای داستانهایش در اقلیمهای گوناگون لذت برد.
عنوان: مرگامرگی/ پدیدآور: شرمین نادری/ انتشارات: بان/ تعداد صفحات: 200/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/