آکیرا میزوباباشی نویسنده ژاپنی که در فرانسه اقامت داشته و بعد از بازگشت به وطنش به زبان فرانسه رمان نوشته و معتقد است که در زبان فرانسه سکنا گزیده، اثری نوشته از نظر زمانی از پیش از آغاز جنگ جهانی دوم آغاز میشود و تا ابتدای قرن بیستویک ادامه پیدا میکند. داستان پسری که انگیزهای جز احیای یاد پدرش، که همان ساز و صدای ساز او باشد ندارد و سالها برای رسیدن به این هدف صبر میکند.
«ساز شکسته» را نه میتوان صدایی علیه چکمهها دانست و نه علیه دیکتاتورها! در واقع این کتاب و داستانش تکلیف روشنی ندارد. نویسنده در یک برش طولانی قریب به 60 ساله، تلاش کرده فضایی بسازد که تمام آن چیزهایی که میخواسته در آن قرار بگیرد. چیزهایی که به تنهایی هرکدام ظرفیت ساخت جهان داستانی داشتند ولی نویسنده در یک بافت نامنسجم و متراکم همه آنها را وارد کرده و در ازدحام سوژهها، آن چه که میخواسته ارائه کند را الکن و ناتوان عرضه کرده است.
ساخت ساز، پیروزی هنر بر خشونت سیاسی، عشق، وطن و… مضامینی است که در این داستان در کنار هم مطرح میشوند ولی هرکدام خیلی سطحی و پرداخت نشده باقی میماند و خواننده وارد جهان آنها نمیشود. برای مثال ساخت ساز و تعمیر آلات موسیقی به تنهایی یک جهان جذاب است که نویسنده بدون اینکه دربارهاش خیلی بنویسد گذرا از آن عبور کند تا زودتر به پایان کتاب برسد. عشقی که در این وسط شکل میگیرد نیز به تنهایی ظرفیت پرداخت و پیشبرد یک داستان را در خود داشت ولی همان هم در حد یک رابطه باقی میماند و خبری از شیدایی و دلدادگی نیست و نویسنده در سردترین حالت ممکن از ماجرای عاشقانه دو هنرآموز ساخت ساز عبور میکند. سایر مضامین نیز به همین نحوه دمدستی و ساده مطرح میشود و نویسنده تلاش زیادی برای باز کردن ماجرا نمیکند.
شخصیتهایی که در داستان حضور دارند نیز عمق زیادی ندارند. «رئی» که تجربه تلخ از دست دادن پدر و سپس مهاجرت را گذارنده و حالا پس از سالها تبدیل به یک استاد ساخت ویولن شده، نه پیچیدگی خاصی دارد و نه گزینههای متمایز کننده ویژهای. در عادیترین حالت ممکن شخصیتش تصویر شده و عشقی معمولی بین او و همسرش جریان دارد و آنقدر این عشق و رابطه سرد است که خواننده تصور میکند که اختلاف سنی فاحشی بین او همسرش در جریان است که اینطور سرد و بیاحساس در داستان حضور دارند. این در حالی است که میشد از ظرفیتهای داستانی موجود در متن برای میخکوب کردن خواننده استفاده کرد ولی نویسنده هیچ تلاشی در این زمینه نکرده و یک اثر دمدستی و سطحی را برای خواننده خود خلق کرده است. اتفاقی که اگر بهجای اسم نویسنده ژاپنی، نام یک نویسنده وطنی روی آن درج شده بود، با بدترین عبارات از آن یاد میشد ولی میبینیم که ناشری با عبارات رنگ و لعابدار خواننده خود را فریفته و اثری به غایت ضعیف را در دستان او قرار داده است.
ترجمه نیز حرف زیادی برای گفتن ندارد. مملو از ارجاعات درونمتنی (به خاطر فرهنگ ژاپنی) است که سبب میشود سکتههای آزارندهای در حین مطالعه ایجاد شود. هرچند که مترجم تلاش کرده با راهنمایی از افراد خبره متنی قابل فهم و روان عرضه کند ولی آنچه با آن روبهرو هستیم رضایتبخش نیست. هرچند این موضوع میتواند ریشه در متن اصلی داشته باشد و متوجه مترجم نباشد.
«ساز شکسته» ایده جذاب و درخشانی داشته که با یک پرداخت سردستی و سطحی تبدیل به اثری ضعیف شده و حرفهایی که میخواسته بزند را در گلو خفه کرده است. از توصیفات ناشر هم نباید به سادگی گذر کرد…
عنوان: ساز شکسته/ پدیدآور: آکیرا میزوباباشی، مترجم: محمدمهدی شجاعی/ انتشارات: برج/ تعداد صفحات: 200/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/