«فراموشان» یادآوری میکند، هستیم تا روایت کنیم
آدممعمولیها روایت میکنند
پس سهم آدمهای عادی چه؟ معمولیها کجای تاریخ ایستادهاند؟ آیا فقط باید قصه شاهان و سران و سروران را گفت؟ این سوالها در دنیای امروز عادی شده و در فضای آکادمیک جهان هم راه خود را باز کردهاند. تا جاییکه مورخان در تلاشاند تا راههایی برای لحاظ کردن سهم مردمان عادی در تاریخ بیابند. دنیا دیگر دنیای آدمهای در سایه هم هست و بسیاری از جریانها به این سمت میروند که آدمهای در سایه را هم ببینند. آدمهایی که هرچند در حاشیه اتفاقات ایستادهاند، اما حضور دارند و هر حضور هم روایت خاص خود را خواهد داشت. در واقع تلاشها بر این است که دیگر تاریخ را فقط قوم پیروز ننویسد، گروه برنده ننویسد، حتی بازنده هم ننویسد، همه بنویسند و سهمی داشته باشند در پازلی که باید بتواند به ما و آیندگان یک تصویر درست ارائه کند از آنچه میگذرد.
قبل از تاریخ، ادبیات و هنر بارها سراغ آدمهای معمولی رفته و روایتهای آنها را جدی گرفتهاند. چه بسیار داستانهایی که گویندهشان مادربزرگی بوده که سر شب برای نوه کوچکش قصه بافته، و چه بسیار نویسندگان و هنرمندان بزرگی که چهره آدمهای معمولی را در آثارشان منعکس کرده و البته به معجزه قلم به آنها شخصیتی دادهاند که خیلیها در جهان بشناسندشان. در جهان ادبیات و هنر هرچند به ظاهر همه چیز برآمده از خیال است، اما در باطن آدمهای در سایه حضور پررنگی دارند و گاهی به آفتاب هم تبدیل میشوند.
داوود غفارزادگان نویسنده خوب و گزیدهکاری که در عوالم خودش سیر میکند و کمتر اهل ارتباط با رسانهها و آمدوشدهای معمول جمعی است، با همین دیدگاه در «فراموشان» سراغ شش شخصیت غیرمشهور رفته که از واقعه عاشورا روایتی دارند. آنها در حاشیه اتفاقات بزرگ ایستادهاند و از دید خود آنچه میگذرد را شرح میدهند. نتیجه کار او 6 روایت با عناوین «روایت قاصد والی مدینه»، «روایت همسر زهیر ابن قین»، «روایت یکی از سربازان حر بن یزید ریاحی»، «روایت غلام عبیدالله بن زیاد»، «روایت یک کاتب گمنام» و «روایت قیس بن اشعث» است، روایتهایی که به مخاطب حس اعتماد را میدهند و میداند آدمهای معمولی یا لااقل معمولیتر ماجرا به او روایتی از دید خودشان ارائه میدهند. اثر او روان و خوشخوان است.
آدمهایش قضاوتی ندارند و آنچه را که دیدهاند روایت میکنند. آنها هم درست اندازه مورخان حق روایت دارند و بدون بهبه و چهچه و تعریف از حاکم و خلیفه و… مثل یک آدم معمولی برشی از یک اتفاق بزرگ را که به چشم دیدهاند روایت میکنند. آن هم با زبان و بیانی ساده و عاری از پیچیدگی که همین هم معمولی بودن آدمهای روایتها را بیشتر به مخاطب قبولانده و درگیرش میکند. ایجاد یک چندصدایی آرام که گویی شخصیتها در آن نجوا میکنند و صدایشان در همهمهها گم نمیشود، اتفاق جالبی است. گمنامانی که آنها را نمیشناسیم به انتخاب نویسنده از گمنامی خارج میشوند. حتی آن کاتب گمنام هم برای ما آشناست و معرفیاش با عنوان گمنام او را در جایگاه متفاوتی از سایر شخصیتها قرار میدهد. گویی نویسنده میخواهد بگوید آنکه قلم به دست دارد و تاریخ مینگارد، بیش از همه در موقعیت دشواری به سر میبرد. نمیتواند راحت حرف بزند و بنویسد و ورای از قلمزدنهای خرج از میلش در دربار، حق گفتن نظرات و تفکراتش را ندارد. میشود درباره سایر شخصیتهای انتخابی نویسنده هم یک به یک نکاتی را بیان کرد و دید او مقوله مهم شخصیت را در داستان خوب میشناسد.
علاوه بر این نویسنده خصلت همیشگی فوقالعادهاش را در این اثر هم حفظ کرده است و در استفاده از لغات خست به خرج داده است. او نثری پالوده دارد که کمتر میتوان در آن کلمهای اضافه یافت. از اینرو متن سرراست، ساده و عاری از اضافات است. تصاویرش را به سادهترین شکل ممکن میسازد و در پس این سادگی تمام حواس مخاطبش را میبرد سمت روایتِ ساده آدمهای معمولی ساده. او شخصیت را خوب میشناسد و سادگی متنش را هم دقیق پیش میبرد.
کتاب از نظر ساختاری یکدست و جالب است، جای روایتها را که عوض کنی هم اختلالی در درک آنها پیش نمیآید. نویسنده میگذارد روایتهای ساده در تو تهنشین شود و کار خودش را بکند. نقش واسط آدمهایی که در چرخه اصلی قدرت جایی ندارند اما در بازیهای میانی یا حضور کمرنگ داشته و شاهد اتفاقات هستند و یا به واسطهای روایت میکنند برایمان، چیزی شبیه اتفاقات معمول زندگی است انگار. اتفاقاتی معمولی که ما آدممعمولیها برای هم تعریف میکنیم. گاهی در روایتهایمان هم میخواهیم پررنگتر و مهمتر به نظر بیاییم و چیزی باشیم بیشتر از سایهای گمشده کنار ستون دارالخلافهای یا خانهای.
از این روست که روایتها آشنا میزنند و ردی از خود ما را دارند. مورد اعتنایمان قرار میگیرند و حس میکنیم همه حس گفتن دارند، حس میکنیم همه هستیم و هستند برای روایت کردن، چه چیزی بهتر از این…
عنوان: فراموشان/ پدیدآور: داوود غفارزادگان/ انتشارات: قدیانی/ تعداد صفحات: ۹۶/ نوبت چاپ: نهم.
انتهای پیام/