صدای انقلاب از حنجره میرزاوندی در گوش تاریخ میپیچد
تا نفس داشت جنگید!
«از سال 72 دوباره شروع به خواندن کردم»؛ این جمله خیلی گویا نیست ولی اگر بدانیم این جمله از زبان یک خواننده گفته شده که پلههای موفقیت را یکی پس از دیگری طی میکرده و ناگهان به خاطر حجم کار بالا صدایش را از دست میدهد و حدود 5 سال نمیتواند بخواند آن وقت به عمق آن پی ببریم.
محمد میرزاوندی در کتاب «تا نفس دارم میجنگم» از روزها و شبهایی گفته که بسیاری در آرامش و امنیت نشسته بودند و به خیال خودشان مشغول کار فکری و فرهنگی بودند، او و کمتر کسی مثل او از این خاکریز به خاکریز دیگری میرفته و برای رزمندهها آواز میخوانده. در روزگاری که عدهای به اسم این که هنر امروز حرفی برای گفتن ندارد ساکت بودند و بعدها باز هم بر مصدر کار برگشتند، میرزاوندی «تا نفس دارم میجنگم» میخوانده و روحیه میداده. او که شبانهروز برای انقلاب و جنگ مایه میگذاشته به خاطر فشار زیاد سکته میکند و قدرت صدایش را از دست میدهد و بعد از 5 سال میتواند دوباره بخواند. اما راحتطلبان کنج عافیت را انتخاب کرده بودند و بعدها توسط چهرههای مدیریتی به آنها رجوع شد تا دست به تولید هنری بزنند در حالی که میرزاوندیها صدایشان خاموش شده و نایی برای فعالیت هنری ندشتند.
او از تمام زندگیاش برای آرمانش تلاش کرد تا امروز کتابی نحیف و لاغر نام او را (شاید) در خاطره جمعی مردمان این سرزمین زنده نگه دارد و هنرمند لقب کسانی باشد که دریغ کردن اصلیترین هنرشان بوده است. این در حالی است که حتی یک عکس که گویای سالها فعالیت او باشد در موتور جستجوی علامه گوگل یافت نمیشود زیرا رسانه در دست کسانی بوده که باوری به امثال میرزاوندیها نداشتهاند. این اوج مظلومیت ایستادن پای آرمان بدون مآلاندیشی است!
محمد میرزاوندی عاقبتاندیش نبود که اگر بود امروز به عنوان یکی از چهرههای مهم موسیقی فولکلور باید شناخته میشد. البته این اتفاق شامل حال میرازوندی نیست. بسیارند کسانی که میتوان همیجا به نام آنها اشاره کرد که سابقه و توانایی هنری بیشتری دارند ولی نامشان در پس نامهای فریبنده و ژستهای قاب پرکن رسانهای قرار گرفته و شاید مدفون شده باشد.
وقتی پیشگفتار سامان سپهوند که کارهای تحقیق کتاب را انجام داده خواندم بسیار افسوس خوردم. زیرا سکته محمد میرزاوندی در سال 67 نه تنها صدا بلکه خاطرات او را نیز برای همیشه از بین برده و همین کتاب هم مرهون تلاش سامان سپهوند و محمدتقی عزیزیان است که با پیگیری بسیار توانستند محمد میرزاوندی را مجاب کنند تا خاطراتش را بازگو کند. خاطراتی که به سختی به یاد آورده و در این کتاب نحیف کنار هم قرار گرفته تا تصویری از خستگی ناپذیری و باور داشتن به هدف را در برابر دیدگان خواننده ترسیم کند. خاطراتی که شاید اگر همت بیشتری میشد تا سراغ افرادی که میرزاوندی از آنها یاد کرده میرفتند پازل بهتری از آن را برای خواننده ترسیم میکرد. اتفاقی که شاید ظرف زمان یا محدودیتهای تیم تحقیق و تولید مانع از آن شده است.
این کتاب میتواند آینه خوبی باشد برای اینکه ببینیم «عاقبت نقد فروشی و نسیه فروشی» کجاست. میرزاوندی بدون اینکه چیزی طلب کند نسیه تمام دارایی هنری و فرهنگیاش را به پای هدف و آرمانش ریخته و امروز هرچند که در پیشگاه نفس خویش سربلند است، مصداق نسیهفروشی است که کسی یاد طلبها و بدهیهای او نمیکند.
میرزاوندی با عشق تمام و با دست خالی، از موسیقی لرستان و حماسههای موسیقی لری گفته و آن را با اتفاقات روز پیوند زده و خود را جاودانه کرده است. شاید این اصل درباره نام رضا سقایی یا محمد میرزاوندی هم صدق کند که کسی نام آنها را نداند ولی اگر بگوییم ترانه «دایه دایه وقت جنگه» را شنیدهاید یا نه کسی نباشد که این نوای حزین و حماسی موسیقی لرستان به گوشش نخورده باشد. میرزاوندی در روزگاری که انقلاب با تمام آرمانهای اصیلش تنها بود کنارش ایستاد و خود را دریغ نکرد. نقد خود را در بازار آن حراج کرد و امروز… . حالا امروز نه یادی از او میشود نه کسی در خاطرش هست که میرزاوندی در روزهایی که انقلابی بودن مایهای نداشت انقلابی بود. حالا که انقلابی بودن عیار دارد و در بازار دنیا متاع نایابی است انقلابینماها بر صدر نشسته و میرزاوندی سکوت خود را تکرار میکند و نت سیاه سکوت را در میزانهای هر روز زندگیاش تکرار میکند.
کتاب «تا نفس دارم میجنگم» با وجود حجم اندک، کتاب شریفی است که از مردی بزرگ سخن میگوید که هنرش را تا آنجا توان داشت برای هدفش خرج کرد. کتاب شریفی که از یک لر قهرمان سخن میگوید و صدای اوست در روزگار هیاهوی انقلابیها تا اگر کسی وقت خواندن داشته باشد بداند انقلاب روی دوش چه کسانی امروز به دستشان رسیده است. صدای میرزاوندی به بلندای افلاک لرستان ندای انقلاب را به گوش امروز رسانده و امروز یادی از او نمیشود.
عنوان: تا نفس دارم میجنگم؛ روایتی از زندگی محمد میرزاوندی/ پدیدآور: سامان سپهوند (تحقیق)، محمدتقی عزیزیان (تدوین)/ انتشارات: راهیار/ تعداد صفحات: 132/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/