«النا» و تلفیق بین مصطفی عقاد و فرجالله سلحشور
داستانی خوب ولی ناهماهنگ!
فیلم سینمایی «محمد رسولالله (ص)» را یادتان هست؟ همان نسخه لبنانی که مصطفی عقاد ساخته است. محیط و شکل شخصیتها را به خاطر بیاورید، آن لباسها، رفتار و فضاسازی دوران اوایل ظهور اسلام را تصور کنید. حالا با حس و حال و فضای سریال یوسف پیامبر تلفیقش کنید. الان شما تقریبا در فضای داستان «النا» قرار گرفتید. همانطور که فهمیدید، زمان و فضای داستان کتاب «النا» به اوایل ظهور اسلام بر میگردد. زمانی که پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلم) فرستادگان خود را، همراه با نامه و پیام اسلام، به کشورهای دیگر میفرستادند تا دین را به همه مردم بشناسانند.
«النا» داستان یکی از همین پیامهاست که به دست پادشاه روم میرسد. «دحیه کلبی» فرستاده پیامبر است که انگار قرار است شخصیت اصلی داستان باشد؛ چون حوادث داستان غالبا بر محور او میچرخد. او یکی از دوستان نزدیک پیامبر است که از قضا، چهره زیبایی هم دارد.
وابسته بودن داستان به تاریخ، آن هم بخشی از تاریخ که کمتر به آن پرداخته شده، خیلی خوب است. تا اینجا چیزی است که تاریخ در اختیار نویسنده قرار داده است تا از آن برای داستان بهره بگیرد؛ اما داستان کجاست؟
برای شکل گرفتن یک داستان خوب، باید دو نیرو که همان نیروهای خیر و شر باشند، در تضاد جدی قرار بگیرند. نویسنده کتاب یعنی آقای رضا وحید هم این نکته را به خوبی در داستان به کار گرفته است. تقریبا به ازای هر شخصیت در داستان، شاهد یک رابطه با تضادِ داستانساز هستیم! این موضوع به خودی خود برای یک رمان نقطه ضعف نیست؛ البته تا زمانی تعداد شخصیتها در حد طبیعی یک رمان بماند. شخصیتها در رمان النا حد طبیعی را رد کرده و به مرحله «زیادی بودن» رسیدند. هر فردی در داستان اسم دارد و از آنجایی که بخش زیادی از رمان در روم و قسطنطنیه اتفاق میافتد، اسمها کاملا پیچیده میشوند. جوری که از نیمه داستان به بعد، باید مدام برگردید و پاراگراف قبلی را بخوانید تا بفهمید دقیقا چه افرادی کنش داشتند.
جدا از مشکل تعداد شخصیتها، النا یک مسئله دیگر هم درباره شخصیتهایش دارد. شخصیتهای این رمان هنوز در مرحله ابتدایی شکل گرفتن ماندهاند. یعنی فرق هر شخصیت با دیگری، فقط در توضیحاتی است که باید مثل تاریخ ادبیات دبیرستان حفظ کنید. تقریبا خبری از لحن، شخصیتسازی و تحول آن نیست. در بهترین حالت شخصیتهای داستان تیپ هستند. به عنوان مثال در جایی از داستان یکی از شخصیتهای منفی(!) باید طی یک اتفاق، تدریجا تبدیل به آدمی بشود که فقط یک تصمیم درست میگیرد. یعنی قرار نیست این شخصیت متحول شود، فقط قرار است تصمیم درست او در یک موقعیت خاص، اتفاق بیفتد. اما آن چه در داستان نشان داده میشود تحول یکباره اوست، بدون اینکه دلیلی تصمیم یا دلیل مهربان شدنش مشخص باشد. اغراق نیست که بگوییم شخصیتهای داستان النا به مرحله پختگی برای شخصیت بودن، نرسیدهاند.
مسئله بعدی که در رمان النا، ممکن است خواننده را اذیت کند، تعدد راویهاست. داستان در هر قسمت یک راوی مجزا دارد؛ بازهم به ازای هر شخصیت تقریبا یک بخش در داستان وجود دارد! این چند زبانه بودن داستان، اگر به ایجاد لحن و شخصیت کمک میکرد، قابل چشمپوشی بود. کما اینکه رمانهای خیلی خوبی با تعدد راوی هم نوشته است. اما در النا، هر شخصیت افسار داستان را به دست میگیرد تا پیشینهای از خودش را نشان بدهد یا خلا روایت در داستان را پر کند. نویسنده میتوانست نهایتا با انتخاب دو راوی، یا حداکثر سه راوی از سه نقطه داستان، رمانی بنویسد که چرخش راویهایش سر مخاطب را گیج نیاورد.
نکات جزئی دیگری نیز درباره داستان وجود دارد؛ مثلا لحن آن که شاید بتوان گفت به عنوان لحن یک رمان تاریخی نسبتا خوب است. یا پایانبندی آن که کمی زیادی کش آمد، و نویسنده میتوانست در نقطه بهتری داستان را تمام کند.
در نهایت باید توجه داشت که رمان النا، یک رمان تاریخی نسبتا خوب است که جایش در میان کتابهای تاریخی خالی است. سوژهای که نویسنده به کار گرفته و تخیلی که به آن اضافه کرده، میتوانست یک داستان فوقالعاده و جذاب بسازد. شاید بشود گفت این رمان، مثال دیگری از ناهماهنگی بین فرم و محتواست؛ یعنی همان معضلی که در آثار تاریخیـدینی با آن روبهرو هستیم. راستی! اگر النا را شروع کردید یادتان باشد که درست است این رمان با قصه «النا» شروع میشود، اما تقریبا کم اهمیتترین شخصیت در داستان، الناست!
عنوان: النا/ پدیدآور: رضا وحید/ انتشارات: کتاب جمکران/ تعداد صفحات: 260/ نوبت چاپ: دوم.
انتهای پیام/