09 فروردین 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

مجلهٔ الکترونیک واو

ساکن خانه شماره متن

اهل قوچان است. ۵۵ سال را رد کرده ولی وقتی با او به گفت‌وگو می‌نشینی پر از انرژی و طراوت و سرزندگی است. ساکن مشهد است و به قول خودش «دوستان من مهاجرت را انتخاب کردند و من همیشه در سفر بودن را. من مشهد داستانی را به تهران آوردم و در مشهد ماندم. لوکیشن ادبیات ما شده نام چند خیابان در تهران. هر رمان من برای مخاطب غیرمشهدی همان قدر جذاب بود که مخاطب مشهدی اصلا نمی‌دانست چنین نویسنده‌ای وجود دارد که شهرش را با کتاب‌هایش داخل کتابخانه ملی کشورش کرده است. نشانی داستانی و زیستی من مشهد است. من با صبوری و گمنامی نوشتم تا شهرم به حوزه رمان ایرانی داخل شود. تا من را به نام نویسنده شهرم و نه یک مهاجر غریب تهرانی بشناسند. خسته‌ام اما خداوند را شاکرم که رزق من را نوشتن و نویسنده بودن به نام صاحب شهرم امام هشتم قرار داد.»

اگر مخاطب داستان‌های او بوده باشید، تایید می‌کنید که مشهدی بودن و بوی حرم امام هشتم از برگ برگ صفحات کتاب‌های تشکری بیرون می‌زند. اگر با او گفت‌وگو هم کرده باشید و پای صحبت‌هایش با آن لهجه شیرین مشهدی، نشسته باشید، به این نتیجه می‌رسید که این نویسنده مشهدی و آثارش، خواندن دارد. محال است با او گپ بزنید و با عبارات محبت‌آمیز شما را خطاب نکند. نگاه سن و سالتان نمی‌کند، با همه اینطور است. برای تقدیر از یک نویسنده رضوی (گفتم رضوی، یادتان باشد بعدا درباره‌اش چیزی بگویم!) نشستی برگزار شده بود و دبیر نشست هم آقا سعید تشکری خودمان بود. آنجا بود که دیدم ظاهرا این خلق و خوی همیشگی جناب تشکری است؛ زیرا در برخورد با پیر و جوان حاضر در جلسه یکسان برخورد می‌کرد و محبتش را روی سر همه می‌ریخت.

این نویسنده، در حوزه هنرهای نمایشی شناخته‌شده‌تر از داستان بوده و خودش می‌گوید: «از شش‌سالگی وارد کتابخانه‌ کانون شده‌ام و کتاب خوانده‌ام و به صورت قصه‌خوانی اجرا کرده‌ام. بعدها این تربیت در تئاتر به صورت آکادمیک در من به یک استعداد رسید تا رسیدن به تلویزیون و تصویر و سینما؛ ولی من تئاتر حرفه‌‌ای و کار در رسانه‌های تصویری را خیلی دیرتر از قصه‌نویسی شروع کردم. پس می‌بینید که داستان‌نویسی خیلی زودتر برای من اتفاق افتاده است! من داستان‌های‌ کوتاه خودم را که عمدتا ویژه‌ نوجوانان بود، در دهه‌ شصت در مشهد منتشر کردم، اما سایه‌ سعید تشکری که اکت داشت و دست به تولید آثار نمایشی دراماتیک در تلویزیون و تئاتر می‌زد پررنگ‌تر بود.» با وجود این، سعید تشکری امروز برای مخاطبان قصه می‌نویسد و از جهان انسان‌های گوناگون و رنگارنگ سخن می‌گوید. تشکریِ ۵۵ ساله را باید یکی از قصه‌نویسان بی‌حاشیه ادبیات ایران دانست. او طی این سال‌ها به طور میانگین یک کتاب منتشر کرده ولی بدون جار و جنجال نشسته گوشه‌ای تا کتاب‌هایش راهشان را باز کنند و مسیرشان را پیدا کنند. او چندین مرتبه برنده جایزه کتاب سال رضوی شده و با افتخار از اینکه نویسنده آستان امام هشتم است یاد می‌کند. «نوشتن با درونمایه فرهنگ رضوی یک فضیلت است و توفیقی که از برکات آقا امام رضا(ع) هدیه گرفته‌ام و با داستان‌نویسی خادم این بارگاهم.»

باز هم می‌گویم اگر داستان‌های او را خوانده باشید تایید می‌کنید که آقای تشکری حقیقتا خادم امام هشتم است، از «بار باران» و «ولادت» و «غریب قریب» تا «رژیسور» و «مفتون و فیروزه» و «پاریس پاریس». او نه تنها اهل ژست‌های روشنفکرمآبانه نیست که مثلا با پشت کردن به نمادهای دینی بخواهد توجه بخرد، بلکه در همه آثارش روبه‌روی گنبد طلای امام هشتم دست بر سینه ارادت گذاشته و به قول خودش خدمت کرده است.

اگر دنبال سعید تشکری می‌گردید، اصلا در حاشیه سراغی از او نگیرید. او را همیشه باید در متن جستجو کنید. با حجم کارهایی که او انجام می‌دهد و غنایی که آثارش دارد به راحتی می‌توانسته یک نویسنده پرحاشیه باشد و نانش را از تنور حواشی بیرون بیاورد؛ ولی به جای رفتن در حاشیه، همیشه در متن بوده و بدون توجه به کنج حواشی، در متن، حرف‌هایش را زده است و به عبارتی نوشتن برایش اهمیت داشته است.

نکته دیگری که تا یادم نرفته باید بنویسم این است که خواننده کارهای سعید تشکری خیلی به دردسر نمی‌افتد. او نویسنده‌ای است که در اوج روانی و سادگی حرفش را می‌زند و لقمه را دور سر خواننده نمی‌چرخاند. این به معنای این نیست که با نویسنده‌ای سطحی روبه‌رو می‌شوید بلکه زبان در آثار این نویسنده غنی بوده و نثر قصه‌های تشکری شما را مجذوب می‌کند، شاعرانگیِ ممزوج با عشق، مهم‌ترین ویژگی نثر سعید تشکری است. به قول معروف «هرکی خونده اومده یکی دیگه هم برده!»

انتهای پیام/

ارسال نظر