31 فروردین 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

مجلهٔ الکترونیک واو

گزارش مواجهه‌ای با یک کتاب نوجوان
قصه‌ای برای دختران وطن

این سخن قابل تأمل از پیتر هانت ـ‌ منتقد نام‌آشنای ادبیات کودک ـ شاید بیش از هر نویسنده دیگری، ما را به‌یادِ حمیدرضا شاه‌آبادی می‌اندازد. شاه‌آبادی مخاطب خود را بسیار جدی می‌گیرد و از دردهایی عمیق با او سخن می‌گوید، تو گویی طرفِ نقل داستانِ او، اندیشمندی‌ست که با او بر سر یک موضوع مهم اجتماعی بر سر میز مباحثه نشسته و اکنون در حال شنیدن حرف‌های شاه‌آبادی راجع به آن مسئله است. حرف‌هایی که عمدتاً از مسائلی اجتماعی، که کمتر به آن پرداخته شده، برخاسته است.

کتاب «لالایی برای دختر مُرده» نیز از زمره همان حرف‌هاست. حرف‌هایی که واکنشی به دنیای تلخ بزرگسالی‌ست. شاید کمتر نویسنده‌ای پیدا شود که مخاطب نوجوان خود را آماده شنیدن چنین روایات تلخ و آزاردهنده‌ای از زندگانی آدمیان در طول تاریخ بداند. این مهم بیش از هرچیز مخاطب‌شناس‌بودن شاه‌آبادی را نشان می‌دهد. او کاملاً می‌داند که نوجوانی آغاز به‌وجودآمدن پرسش‌های مهم زندگی‌ست. نوجوان در این مرحله از زندگی به مثابه یک فیلسوف، خود را در برابرِ کسب آگاهی و شناختِ اين جهان می‌بیند و همین درکِ خوبِ شاه‌آبادی از نوجوان است که او را وا می‌دارد تا در این کتاب گوشه‌ای از رنج‌های دختران این دیار را، از گذشته تا کنون، بدون روتوش برای این مخاطب به تصویر بکشد. رنج‌هایی که به وسعت تاریخ سرزمینمان قدمت دارند.

نویسنده در این کتاب از فروخته‌شدن دختران قوچان به تاریخِ صد و اندی سال پیش‌ از این، تا تبعیض رفتاری خانواده‌ها نسبت به دختران و فشارهای فرهنگی و اجتماعی که بر این دختران وجود دارد، سخن می‌گوید. اما این به معنای آن نیست که ما با اثری فمنیستی طرف باشیم. خیر. ما با کتابی مواجهیم که جایی میان ادبیات ژانر و رئال اجتماعی و رمان تاریخی در رفت‌ و شد است و قصد دارد ما را بدون واسطه با حقیقتی موجود در متن زندگی‌هایمان روبه‌رو کند.

شاه‌آبادی که برای بیان دغدغه خود راجع به مسائل فرهنگیِ دختران به سراغ نوع ادبیِ رمان رفته است، سعی دارد در شروع داستان یک نمای کلی از داستان را برای مخاطب به نمایش بگذارد. نمایی که با فضاسازیِ قابل قبولی از شهرکی دورافتاده و نیمه‌ساز به ما نشان می‌دهد که ما با داستانی وهم‌آلود طرفیم. همین دقت بالا و هوشیاری در آفرینشِ افتتاحیۀ رمان است که کار شاه‌آبادی را از سایرین متمایز می‌کند و آن را برجسته می‌سازد.

ناگفته نماند که ما در این اثر نیز همچون سایر آثار شاه‌آبادی ردپای تاریخ، آن هم از نوعِ قجری‌اش را بسیار پررنگ می‌بینیم. ردپایی که اکنون شاید بتوان آن را امضای شاه‌آبادی در آثار خود دانست. این ویژگی‌ِ سبکی حمیدرضا شاه‌آبادی، در این اثر بيش از ساير آثار او خودنمایی می‌کند. اهتمام ویژه او به تاریخ در این كتاب تاجایی پیش می‌رود که ما در قسمت‌هايي از كتاب دفاعِ جانانه‌ای از چرايی خواندن تاريخ از زبانِ شخصيتِ تاريخ‌خوانده داستان مشاهده می‌كنيم. او حتی در فصل‌هایی از كتاب خود، عيناً از همان زبان رايج قجری استفاده مي‌كند. البته اين سبك به نوع نگاه خاصِ شاه‌آبادی به مفاهيم داستان و تاريخ برمی‌گردد. شاه‌آبادی معتقد است داستان آن‌جايی رخ می‌دهد كه تعادلِ زندگی آدمی برهم بخورد. مثلاً چراغی شكسته شود يا خيلی بزرگ‌تر از آن، جنگی آغاز شود. و از آن‌‌سو تاریخ را گهواره تمام اتفاقاتی كه روزگاری تعادلِ زندگی آدمی را برهم زدند می‌داند. همين ارتباط تنگاتنگ تاریخ و داستان در نوع نگاه و ذهنيت شاه‌آبادی، باعثِ پررنگ‌بودن حضور تاريخ در آثار او شده است.

جدای از محتوای ارزشمند و سبك خاص شاه‌آبادی، از لحاظ فرمی نیز با اثری در خور توجه روبه‌رو هستیم، توانایی خلاقان حمیدرضا شاه‌آبادی درفصل‌بندیِ این کتاب دليلی قوی بر اثبات این مدعاست. شاه‌آبادی در این کتاب فصل‌بندی‌ها را بر اساس شخصیت‌های مختلف آورده است که این به مخاطب کمک می‌کند که داستان را از زاویه‌ديدهای متفاوت ببیند و هر شخصیت را از دیدگاه و زبانِ خود او بشناسد. البته نویسنده می‌کوشد تا با نسبت‌دادن فصل‌ها به تحقیقات یک نویسنده، که خود از شخصیت‌های داستان است، خود را از خطای تکنیکیِ «تغییر زاویه دید» رها سازد که خود این مسئله نیز به ما نشان می‌دهد که با یکی از اساتید داستان‌نویسی روبه‌روییم که جزئیات فرمی اینچنینی هم از نگاه تیزبینش مغفول نمی‌ماند.

از دیگر ویژگی‌های ممتازفرمی کتاب حاضر، اشاره‌های نهفته در متن است که تلمیح‌گونه ذهن مخاطب نوجوان را هدف گرفته است، اشاره‌هایی که ایدن چمبرز ـ منتقد بزرگ ادبیات کودک ـ آن‌ها را شکاف‌های گویا می‌خواند. شاه‌آبادی با نام‌آوردن از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان و کتاب‌هايشان در اثر خود سعی كرده كه از كنار اين شكاف‌ها در داستان خود به سادگی نگذرد. او چنان برای مخاطب نوجوان خود احترام قائل است که او را اهل ادب و کتاب و فرهنگ می‌داند و در جای‌جای کتاب خود از این دست اشارات برای مخاطب خود می‌آورد.

گذشته از این‌ها شاه‌آبادی آنچنان نویسنده دقیقی‌ست که حتی به حجم فصل‌های خود نیز دقت می‌کند. او مخاطب خود را خیلی خوب می‌شناسد و سعی می‌کند فصل‌ها را متناسب با حوصلۀ نوجوان امروزی که بومی دیجیتال است و عادت به خواندن مطالب کوتاه دارد، بیاورد. فصل‌ها نه‌چندان کوتاه و نه‌چندان طویل‌اند. که این نیز بخش دیگری از ویژگی‌های استادانه فرمیِ حمیدرضا شاه‌آبادی است.

در پایان فارغ از اینکه این متن را مرور بدانیم، یا نقد و یا معرفی. باید بگویم که متن حاضر گزارشِ یک مواجهه است. مواجهه با اثری که از دردی بزرگ سخن می‌گوید. گزارشی که بیش از همه، احساسات نویسنده این متن را پس از خوانش اثر شرح می‌دهد. باید اعتراف کنم بعد از خواندن این کتاب احساس شرم، تأسف و غم، توأمان بر من مستولی شد. شرم از بابت کم‌کاری‌هایی که شاید در برابر دختران سرزمینم انجام داده‌ام و غم از جهت شنیدن وجود چنین رنج‌هایی. می‌خواهم صحبت خود را با نقل‌قولی از نویسنده اثر، حمیدرضا شاه‌آبادی، به اتمام برسانم که می‌گوید: «ادبیات و داستان به ما کمک می‌کنند که انسان‌های بهتری باشیم.»

امیدوارم بعد از خواندن این کتاب به انسان‌های بهتر و مسئولیت‌پذیرتری تبدیل شویم و فارغ از اینکه خانم هستیم یا آقا، توجه بیشتری به دختران مظلومی که در گوشه و کنارِ این جامعه پناهی ندارند، داشته باشیم.

 

عنوان: لالایی برای دختر مُرده/ پدیدآور: حمیدرضا شاه‌آبادی/ انتشارات: افق/ تعداد صفحات: 120/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

ارسال نظر