10 فروردین 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

مجلهٔ الکترونیک واو

«اتاق» فقط سرگرم‌کننده نیست
قضاوت نکنیم؟

یکی از مراجع مهم برای آشنایی با کتاب‌ها، نقد و معرفی‌­هایی است که توسط افراد مختلف انجام می­‌شود. معرفی ­کنندگان گاهی فقط به این بسنده می‌­کنند که بگویند کتاب، کتاب خوبی بود، دوستش داشتم، شما هم بخوانید. گاهی هم برخی در این معرفی­‌ها کتاب را اسپویل (فاش کردن داستان) می­‌کنند. مخصوصاً اگر پای نقد در میان باشد. البته ممکن است اسپویل کردن کتاب خیلی مهم نباشد؛ چون عده­‌ای ترجیح می­‌دهند کاملاً با فضای کتاب آشنا باشند. یا قبل از خواندن کتاب دوست دارند با شخصیت‌­ها و فضای کلی کتاب آشنا بشوند. بعضی حتی یک قدم جلوتر می‌روند. مثلاً دوستی دارم که می­‌گوید من اگر ندانم آخر کتاب چه اتفاقی می‌افتد کتاب را نمی‌­خوانم. اینها همان­‌هایی هستند که اول صفحه آخر کتاب را می­‌خوانند و بعد شروع به خواندن کتاب می‌­کنند. اما عده‌­ای هم هستند که دوست دارند خیلی بکر سراغ یک کتاب بروند. خود من یکی از همین آدم‌ها هستم. بنابراین سعی می­‌کنم فقط معرفی افرادی را ببینم که کتاب رو لو نمی­‌دهند. اما متأسفانه بعضی کتاب­‌ها را نمی‌­شود در معرفی لو نداد. یعنی اسپویل نکردنشان خیلی سخت است. کتاب‌­هایی که یک نکته کلیدی دارند و آن نکته کلیدی تقریباً همه کتاب را تحت تأثیر قرار می‌­دهد. یکی از این کتاب‌­ها، کتاب «اتاق» است. «اتاق» اثر «اما دونوگو».

من اما خوشبختانه بدون هیچ پیش­‌فرضی سراغ این کتاب رفتم. کتاب را از قفسه کتاب‌فروشی برداشتم. بدون هیچ پیش‌­زمینه‌­ای و فقط با شنیدن از دوستِ اهل کتابی که تأکید کرد دست روی کتاب خوبی گذاشته­‌ام. شاید قبل‌­ترها چیزی درباره­‌اش شنیده بودم اما خوشبختانه در آن لحظه فراموشش کرده بودم.

اگر شما از آن دسته آدم­‌هایی هستید که دوست دارید فضای کلی داستان و حتی پایان داستان را  بدانید با سرچ در دنیای مجازی قطعاً معرفی­‌های زیادی از این کتاب پیدا می‌کنید. البته سربسته بگویم که «اتاق» ماجرای یک مادر و فرزند است در یک اتاق دربسته. یک داستان مادرانه. اما اگر دوست دارید که مثل من خیلی بکر سراغ یک کتاب بروید اما باید از کیفیت کتاب مطمئن باشید، با خیال راحت این کتاب را دست بگیرید. چون «اتاق» یک کتاب خوش­‌خوان است. با اینکه تعداد شخصیت­‌های کتاب کم هستند اما به هیچ عنوان فضای داستان کسل‌­کننده نیست. عده­‌ای «اتاق» را یک کتاب سرگرم‌­کننده می­‌دانند. اما به نظر من «اتاق» یک کتاب نمادگرایانه است که از حسن اتفاق سرگرم‌­کننده هم هست.

هر آدمی یک خلوت برای خودش دارد و بعضی آدم‌­ها داخل یک حصار محبوس‌اند. گاهی آدم‌­ها به حصارشان عادت می‌­کنند و خارج از این حصار احساس عدم امنیت دارند. حتی اگر این حصار خودخواسته نباشد و کس دیگری آن حصار را کشیده باشد.

این روزها یک جمله کلیشه‌­ای را تقریباً از زبان همه یا اکثر آدم‌­ها می‌­شنویم: «قضاوت نکنید». مخصوصاً در صفحات مجازی و در کامنت پست­‌های جنجال­­‌برانگیز. برخی با ژست متفکرانه‌­تری ادامه می­‌دهند که: «قاضی فقط خداست». من به عنوان یک انسان کاملاً با اصل این جمله موافقم. اما معمولاً مردم این جمله را در جای نامناسب استفاده می­‌کنند. جایی که همه‌­چیز روشن و واضح است. مثلاً یک نفر آبروی خودش را به حراج گذاشته، یا یک نفر دقیقاً برعکس شعارهایش عمل کرده است، یا یک نفر که خیلی واضح دیگران را فریب می‌­دهد و ده‌­ها مورد مشابه. اینجا دیگر پای قضاوت در میان نیست. بلکه اظهار تأسف و گاه خشم و انزجار است. برخی همین خشم و انزجار را به بقیه اخبار هم تعمیم می‌دهند. جایی اظهارنظر می‌­کنند که نباید. متأسفانه مرز این دو باریک است و در این دنیای پرآشوبِ پر جنجالِ پر حاشیه قابل تشخیص نیست. گاهی همین اظهارنظرها یا به اصطلاح قضاوت کردن‌­ها باعث از هم پاشیدن یک زندگی یا نابود کردن یک روح و روان می‌­شود. گاهی نباید به حصار آدم‌­ها دست زد.

قضاوت و ضربه ­خوردن از قضاوت هم یکی دیگر از درونمایه‌­های این کتاب است. بدون اینکه شرایط واقعی یک انسان را درنظر بگیریم با سرزنش کردن، او را وارد یک بن‌بست می‌کنیم. بن‌­بستی که گاه بیرون آمدن از آن غیرممکن می­‌شود. آدم‌­ها بیشتر مواقع نیازی به کمک دیگران ندارند. آنها فقط احتیاج به هم‌دردی دارند. گاه عزیزترین‌­ها و نزدیک­ترین‌­ها این هم‌دردی را دریغ می­‌کنند و حتی نمکی روی زخم می‌­شوند.

بعد از خواندن این کتاب با یکی از دوستانم درباره این کتاب صحبت می­‌کردم. گفتم نویسنده با چه مهارتی آهسته‌آهسته شخصیت‌­ها را معرفی می‌­کند و علت حضورشان در صحنه را مشخص می‌­کند. دوستم تعجب کرد و بعد گفت چون او از قبل ماجرای کتاب را می­‌دانسته متوجه این نکته ظریف نشده بود.

تعلیق کتاب در ابتدا به این صورت است که «چرا اینگونه شد» و از یک جایی به بعد تبدیل می­‌شود به اینکه «چه می‌­شود». در اواخر کتاب احساس کردم کتاب در حال تبدیل شدن به روزمرگی است و با خودم گفتم احتمالاً با یک پایان آبکی مواجه خواهم بود. اما در صفحه پایان دیدم داستان دقیقاً جایی تمام شد که باید می‌­شد. پایان داستان غافلگیرکننده نیست. اما پایانی هم نیست که برای مخاطب قابل حدس باشد.

عنوان: اتاق/ پدیدآور: اما دون‌اهو، مترجم: علی قانع/ انتشارات: آموت/ تعداد صفحات: 360/ نوبت چاپ: بیستم.

انتهای پیام/

نظر (1)

  • علی قانع

    26 آذر 1400

    سلام و ارادت. ممنونم از توجهی که به این کتاب داشتید و نگاه دقیق شما به جزئیات آن. پایدار باشد
    با مهر/ علی قانع

ارسال نظر