جستاری درباره اهمیت خواندن مقدمه کتابها
لطفا از «در» وارد شوید!
اگر بنشینیم میشود تا خروسخوان درباره ضروت، بایستگی، اهمیت و ویژگیهای وجود «مقدمه» در هر متن و کتابی حرف زد و گفت که مقدمه جای چه نکات و دقایقی است و بهبه و چهچه؛ ولی فعلاً اول کاری به همین استدلال بسنده میکنم که خب ای عزیزان جان! اگر مقدمه برای نخواندن بود که نویسنده بیچاره بیکار نبوده که مایه بگذارد و بنویسد! یک لحظه منصف باشید و به این فکر کنید لابد آن بنده خدا دلیلی داشته که نشسته و یک مقدمه در اول کتابش آورده که از نظر کیفی هم معمولاً متنهایی شستهرفته و پدرمادرداری هستند.
اینطوری که مخاطبان آن زبانبسته را ورقزنان ندید میگیرند، طبیعی است که نویسنده و ناشرجماعت دلسرد میشود و با گفتن این جمله که «ای بابا کی مقدمه میخونه» قضیه را بپیچاند. اینطوری میشود که کتاب را باز میکنی و ورق میزنی و میبینی ای دل غافل نه اِهنی نه اوهونی، نه حرفی، نه مقدمهای، نه چیزی و زارت اصل متن کتاب شروع میشود و خیلی از پرسشها بیپاسخ میماند. حالا ما میمانیم که با چه کتابی طرفیم و چرا باید آن را بخوانیم، چطور نوشته شده است، چطور تدوین شده و چه کسانی زحمتش را کشیدهاند و از این پرتوپلاهای مفید و انگیزهبخش برای کتابخوانی.
خیلی هم یکطرفه نرویم باید گفت البته مقدمههای واقعاً پرتوپلا هم کم نیست و شاید دلیل مقدمهنخوانی مخاطبان همین مقدمههای فرمایشی است که ناشران، مراکز و مؤسسات با ادبیات فاتحانهای در آن مدعیاند با کتابشان شاخ غول را شکستهاند و ابواب جدیدی در حوزه پژوهشی و مطالعاتی و کتاب و نشر و کار فرهنگی باز کردهاند که بیا و ببین. البته نخواندن این مقدمهها سودی ندارد ولی خبری هم به دست نرسیده که با خواندنشان کسی جان داده باشد. و خدا میداند چه حرفهای باحالی در مقدمهها هست که نخواندهایم و بدجوری از دستمان رفته است.
به هر حال کتاب فقط همان متن اصلی لای کاغذهای سفید نیست و شاید باورتان نشود ولی همه آنچه زیر و روی کتاب میبینید خواندنی است و برایش فکر شده. مثل گوسفند عزیز که میگویند بزرگوار چیزی برای دورریختن ندارد و همهچیزش یا خوردنی است یا پوشیدنی! اصلاً خواندن کتاب از دیدن طرح جلد و عطف کتاب شروع میشود و اگر عطف و جلد را نمای شهر بدانیم، مقدمه کتاب دروازه ورود به شهر است. برای نویسنده و ناشر مقدمه باید زیادی مهم باشد. متن مقدمه نه فقط اندازه تکتک دیگر کلمات کتاب مهم است که قرار است دروازهای چشمنواز و پذیرا، برای ورود به کتاب باشد و باید آن را درست پرداخت. مخاطبی هم که مقدمه نمیخواند مثل این میماند که محصولی را خریده ولی دفترچه راهنما و طرز استفاده آن را دور انداخته یا وارد موزهای شده بدون اینکه بروشور راهنمای موزه را نگاه کند.
حالا که دعوا به اینجا کشید، بگذارید این را هم بگویم که گاهی اوقات اصلاً باید مقدمه را خواند و باقی را نه! مثل مقدمههای عالمانهای که استادان، محققان و مصححان روی آثار ادبی و تاریخی مینگارند. گزارش تاریخی داریم این مقدمه اینقدری رویش کار شده و جدی بوده که روی متن کتاب را کم کرده و برای خودش اعتباری و بروبیایی یافته و در حد کتاب برای خودش کباده میکشد! میپرسید چطور؟! سری به کتاب تاریخی ابنخلدون بزنید و ببینید استاد در مقدمه کتابی که کاروان شتر اسمش را نمیکشد، چه کرده! نام کتاب این است: «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر». ابنخلدون نه به خاطر این کتاب عریض و طویل که به خاطر مقدمهای که بر این کتاب نوشت، شهره عالم شد. طوری که این روزها کسی احوالی از کتاب تاریخی ابنخلدون نمیگیرد، ولی صد سالی هست که همه به مقدمهاش سلام میرسانند و همان را مبنای علم جامعهشناسی میدانند و ابنخلدون را به خاطر همین فرزند (مقدمه)، پدر علم جامعهشناسی میشناسند.
الغرض اینکه مقدمه اینقدری مهم است که از دلش یک علم جدید هم درمیآید! حالا باز هم بگویم یا با زبان خوش میروید مقدمه کتابها را میخوانید؟
انتهای پیام/