«شنل» گوگول چه نقشی در ادبیات دارد؟
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم…
«ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم»؛ بعضی این جمله را به داستایوفسکی نسبت دادهاند و بعضی دیگر به تورگنیف.
«شنل» نه تنها بهترین نوشته گوگول، بلکه نقطه عطفی در ادبیات روسیه است برای گذر از مرحله داستانپردازی ساده و سنتی، به داستان کوتاههای امروزی. یعنی «شنل» نردبانی برای ورود به رئالیسم انسانگرا و حتی وجودگرای روسی است.
«آکاکی آکاکویچ باشماخکین»؛ هم اسمش خنده دار است وهم رسمش.
گوگول شخصیتی خلق کرده است که از نظر سایرین ابله تصور میشود اما در واقع او در درون خود شاد است. خودش را آن گونه که هست دوست دارد و احساس رضایت فردی میکند. بنابراین به دنبال تغییر نمیرود. همه چیز را طبق یک نقشه از پیش تعیین شده پیش میبرد. آکاکی تغییر نمیکند. در واقع او معنای تغییر و حرکت را نمیداند.
گویا از اول خلقتش همانطور در اداره نشسته است و دارد نامههای اداری را پاکنویس میکند و سوپ کلم میخورد. او از این رکود احساس ملالت ندارد، معنای تحول را نمیفهمد اما در درون خودش شادمان است.
آنطور که نشان میدهد با افسردگی بیگانه است و از این تکرار ملالآور غرق لذت میشود. شیوه زیستن او کاملا بیتفاوت به جهان است و گویا درکی از گذر زمان و ظرف مکان ندارد. اما تحول و تغییر از جایی آغاز میشود که مجبور میشود کت نو بپوشد. از این به بعد رنگ دنیا برای او عوض میشود و یکییکی با حسهای تازه آشنا میشود و نگاهش رفتهرفته عوض میشود.
او مجبور است برای شنل تازه قناعت کند و فقیرانهتر از قبل زندگی کند اما همین تغییر روح او را به بازی میگیرد و سبب غنای روحش میشود.
آکاکی ، کمکم از حالت درخودماندگی جدا میشود و خود را عضوی از یک کل به نام جامعه پیدا میکند.
کت یا همان شنل از دست میرود. اینجا نقطه عطف داستان است. اوبه دنبال مطالبه شنلش میرود…
با این که آکاکی میمیرد اما روح او باز به دنبال شنل مسروقهایست که به سختی به دست آورده است. تا جایی که به آرامش نرسد دست بر نمیدارد.
داستان «شنل» گوگول میخواهد مراحل گذر انسان را از در خودماندگی به یافتن، تحول و مطالبهگری نشان دهد. گنگ خواب دیدهای که یکباره از خواب پریده باشد و بفهمد آنچه تاکنون بوده نباید باشد.
«شنل» یک داستان تفکر محور است. یعنی نویسنده برای خلق اثرش از ژرفای فکری و عمق وجودی خاصی برخوردار است بنابراین تلاش میکند فکرش را در کلمه متبلور سازد. برای خواندن «شنل»، مخاطب نیازمند پیشزمینه است. باید از حداقل لایههای شناختی برخوردار باشد که بتواند شناخت تازه و دریافت تازه را براساس آن در ذهن خود نهادینه سازد. گوگول به فرآیند تفکری که در داستان میسازد آگاه است. سعی دارد مخاطبش را نیز به این خودآگاهی در فرآیند تفکر بکشاند. یعنی کسی که «شنل» راخوب بخواند، در جریان تفکر به تفکر وارد میشود و کاملا پالایش شده میتواند به مفهموم «درخودماندگی» و سکون شناخت پیدا کند. هنرش اینجاست که مخاطب با آکاکی در داستان همراه میشود و با او از حالت انجماد و بیحسی خارج میشود. یعنی وقتی شنل گم میشود، مخاطب هم اعصابش سوزنسوزن میشود و در خود دنبال گمشده میگردد. قدم اول تغییر و حرکت از اینجاست که هم برای آکاکی رنج دارد و هم برای مخاطبی که «شنل» را با گذر از مقوله شناخت میخواند.
بهای آگاهی بیشک رنج است. گوگول در فرم ساده خود آنچنان این هزینه دادن را هنرمندانه تصویر میکند که مخاطب را در دریایی از رنج قبل از آگاهی غوطهور میسازد و بعد از این مرحله یکی از شکوهمندترین جلوههای بشری هویدا میشود و آن هم خواستن و مطالبه و احساس برخورداری است.
مطالبه و احقاق حق مهمترین دلیل برای حرکت است و جامعه رشد میکند که در حرکت باشد نه در سکون.
نیرویی که آکاکی را واردار به تغییر میکند، یک نیاز اولیه و همیشگی به نام محافظت از سرماست. گوگول با این تصویر شاید میخواسته خروج مغزهای یخ زده انسان قرن نوزدهم را تصویر کند که کم کم یخزدایی شده و درد را احساس میکنند.
انسانی که در پیله درهم تنیده خود در غفلت و خجستگی ناشی از انفعال به سر میبرد یکباره درمییابد که میتوان زندگی را شکل دیگری نیز نگاه کرد. فرقی نمیکند بهانه چه باشد خواه شنل، خواه هر چیز دیگری.
به همین علت است که داستان کوتاه چهل و چند صفحهای «شنل»، نقشی در ادبیات روسیه بازی میکند که بعدها زمینه بروز گونه و تفکر جدیدی در پیدایش رئالیسم بیبدلیل روسی و ظهور آثار بیمانندش میشود.
عنوان: شنل، از کتاب یک درخت، یک صخره، یک ابر؛ برجستهترین داستانهای کوتاه دو قرن اخیر/ پدیدآورنده: نیکلای گوگول؛ مترجم: حسن افشار/ انتشارات: مرکز/ تعداد صفحات: 824/ نوبت چاپ: شانزدهم.
انتهای پیام/