مروری بر یکی از ممنوعههای جهان عرب
گرسنهها از پروانهها نمینویسند!
ژنرال فرانسیسکو فرانکو، در سال ۱۹۳۶ با یک کودتا، حکومت جمهوری اسپانیا را سرنگون کرد. فرانکو برای پیروزی در جنگ داخلی اسپانیا به نیرو احتیاج داشت. یکی از بهترین گزینهها، مردم فقیر مراکش بودند. بنابراین تبلیغات فرانکو در مراکش شروع شد، هدف از این تبلیغات، جذب مردم «شمال غربی مراکش» برای پیوستن به نیروهای فرانکو در جنگ داخلی علیه حکومت جمهوری بود. او برای ترغیب مراکشیها به تحریک احساسات دینی آنها روی آورد.
تبلیغات اینگونه القا میکرد که دیکتاتور فرانکو از دین اسلام و مسیحیت علیه کافران کمونیست و جمهوریخواهان که هم دشمن اسلام و هم دشمن مسیحیت هستند، به یک اندازه دفاع خواهد کرد.
در این راستا او دستور داد، برای اهالی شهر «تطوان» مراکش چندین سفر حج تدارک دیده شود و خودش در بندر سویل در هنگام بازگشت حجاج روی یک کشتی جنگی آلمانی ایستاد و برای حجاج مراکشی سخنرانی کرد.
نظام دیکتاتور فرانکو، تبلیغاتی را در شمال غرب مراکش به راه انداخت، مبنی بر اینکه فرانکو به دین اسلام گرویده و نام «عبدالسلام» را بر خود گذاشته و به خانه خدا رفته و عمل حج را به جای آورده است.
محمد شکری در کتاب «خبز الحافي: نان خالی» به این برهه تاریک کشورش پرداخته و در بخشی از داستانش از فرانکو نام میبرد:
«پدرم به میدان فدان میرفت و با مغربیهایی که بازمانده جنگ داخلی اسپانیا بودند وقتش را میگذراند. بعضی از مردها به حضور خود در جنگ داخلی اسپانیا افتخار میکردند، چون این فرصت برایشان پیش آمده بود تا هر جا از خاطرات و ماجراهای خود تعریف کنند، از درگیریهایی که در آن شرکت داشته و گاهی پیروز بوده و گاهی شکست خورده بودند. از کاودیو هم با نام «حاج فرانکو» یاد میکردند.
*رمانی با ماهیت افشاگرانه
از قدیم گفتهاند تاریخ را فاتحان مینویسند اما باید گفت گاهی قلم یک نویسنده رنجدیده و به استضعاف کشیده شده، مانند محمد شکری میتواند تمام معادلات فاتحان را بر هم بریزد و با ماهیت افشاگرانه، نسلهای بعدی را به حقیقتی رهنمون کند که در کتابهای تاریخ پیدا نمیشود.
شکری فقیر خیابانگرد بود و تا بیست سالگی خواندن و نوشتن نمیدانست و نوشتن را در بیست سالگی آموخت و پس از آن کتابی ماندگار برای ادبیات عرب به جای گذاشت. یکی از منتقدان عرب درباره سبک خاص او در نوشتن و در اشاره به تلخی و گزندگی قلمش میگوید: «محمد شکری با تیغ مینویسد.»
محمد شکری در جواب این نظرات میگوید: «من از زبالهها غذا خوردم و در خیابانها خوابیدم، آیا انتظار دارید در مورد پروانهها بنویسم؟»
شکری، شرح زندگی خود را به صورت رمان در کتاب «نان خالی» به رشته تحریر درآورده است.
*بینقاب و صریح
مخاطبان ويژگی بارز کتاب را صریح بودن نویسنده میدانند، او پشت نقاب و دروغ پنهان نمیشود و عاری از هرگونه نقاب، زیبایینویسی یا اخلاقی که نویسندگان معمولاً با آنها خودسانسوری میکنند، بدون ترس یا خجالت، تحقیری را که در مراحل مختلف زندگی از کودکی، نوجوانی و جوانی با آن روبهرو بوده مینویسد و از بیان آن شرمسار نیست.
این تحقیر نتیجه سهلانگاری دولتها و نهادهای سیاسی و اجتماعی بود و محمد شکری به خوبی از ضرورت آشکار ساختن فجایع انسانی ناشی از آن آگاه بود.
*گرسنه زیر چکمه استعمار
این رمان تراژدی انسانی است که فقر او را به حقارتبارترین شرایط زندگی سوق داده است. کشوری که زیر چکمه استعمار اسپانیا خفه میشود و علاوه بر فقر و گرسنگی، جهل نیز در آن بیداد میکند؛ مردم برای حل مشکلات خود در گورستانها شمع روشن میکنند و یا برای درمان بیماریهایشان به خرافات پناه میبرند و خون مینوشند زیرا این تنها راهحلهایی است که حکومت ناکارآمد وابسته به استعمار پیش روی آنها قرار داده است. مادرِ شکری در بازارهای شهر که بیاخلاقی و فساد در آن موج میزند مجبور به دستفروشی است، در حالیکه شکری از سطل زبالهی ثروتمندان مسیحی نان استخراج میکند، زیرا سطل زباله خانه مسلمانان خالیتر از آن است که بتواند شکم گرسنگان را سیر کند.
پدر شکری نمونه یک مرد ستمگر و فحاش است و شکری بارها آرزو میکند که بتواند او را به قتل برساند. پدر او از ارتش فرانکو، دیکتاتور اسپانیا، گریخته و به دو سال زندان محکوم شده است، او زندان خود را در شهرهای طنجه و اصیله سپری میکند، شهر طنجه مملو از خارجیها، فحشا و مواد مخدر است و شکری در دنیای پست و پلشت طنجه با واقعیتهای ناگوار زندگی در زیر سایه فقر آشنا میشود و به ورطه فساد میافتد.
نان خالی در سال ۱۹۷۲ به زبان عربی نوشته شد و در سال ۱۹۷۳ به انگلیسی و در سال ۱۹۸۱ میلادی به فرانسه ترجمه گردید. به دلیل جسارت غیرمعمول و پرداختن به لایههای زیرین زندگی فقرا در کشوری عربی و زندگی حقارت بار مسلمانان زیر سایه استعمار، انتشار این رمان تا سال ۱۹۸۲ در اغلب کشورهای عربی ممنوع بود.
کتاب تاکنون به سیونه زبان خارجی ترجمه شده است. جالب است بدانید که کتاب «خبز الحافی» در سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات گیاوان هرمزگان به قلم محمود لشکریزاده تحت عنوان «فقط به خاطر نان» ترجمه شده و صادق دارابی هم در سال ۲۰۱۸ کتاب را با نام «نان خشک» در نشر زریاب کابل منتشر کردهاست.
در نهایت باید گفت کتاب کم حجم، تلخ، وحشی و اعصاب خردکن «نان خالی» که در فهرست ممنوعههای ادبیات عرب قرار گرفت به دلیل پرداختن به زندگی آدمهای فقیر و سیهروز در بسیاری از کشورها از محبوبیت فراوانی برخوردار است و هنوز هم خوانده میشود.
شاید بتوان گفت تا وقتی فقر و غم نان باشد این کتاب هم خواهد فروخت به ویژه این روزها که در اغلب کشورهای عربی اسم نان به کفر تازهای بدل شده و مزبلهها جایی برای یافتن آن.
عنوان: / پدیدآور: محمد شکری، مترجم: محمود لشکریزاده/ انتشارات: گیاوان/ تعداد صفحات: 146/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/