داستان «سرزمین گمشدگان» درباره پیامدهای جنگ داخلی لبنان و بهطور ویژه «کشتار صبرا و شتیلا» است. جنگ داخلی لبنان از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ میلادی طول کشید. بر اثر این جنگ یک میلیون نفر لبنان را ترک کردند و در حدود ۱۲۰ هزار نفر کشته شدند. این جنگ تأثیرات عمیقی روی ادبیات عرب به ویژه ادبیات لبنان گذاشت. برای مثال رمان بیروت ۷۵، اثر خانم غادهالسمان نویسنده سوری هم درباره بیروت در زمان جنگ داخلی این کشور است.
نویسنده الیاسخوری در داستان خود، بهطور ویژه به کشتار صبرا و شتیلا میپردازد و اندوه خود را از این جنایت به مخاطب عرضه میکند و نیز یاد شهدای راه آزادی فلسطین را گرامی میدارد. کشتار صبرا و شتیلا، به قتلعام لبنانیها و فلسطینیهای ساکن اردوگاههای صبرا و شتیلا در غرب بیروت پس از محاصره آنان اطلاق میشود. این کشتار به مدت چند روز ادامه داشت. صهیونیستها و مزدوران لبنانی آنان موسوم به حزب فالانژ (حزب کتائب) برای سرکوب آوارگان فلسطینی و نابودی گروههای مقاومت موجود در لبنان، با هم متحد شدند. این کشتار ۴۳ ساعت و تا صبح روز ۱۸ سپتامبر ادامه داشت و طی آن ۳۵۰۰ تن و بنا به گزارشی دیگر، بالغ بر ۶ هزار تن، کشته شدند. شاهدان عینی، صحنههای هولناکی را از جنایت صبرا و شتیلا توصیف میکنند؛ دریدن شکم زنان حامله، درآوردن چشم فلسطینیان، تجاوزهای مکرر به زنان و کودکان، کوبیدن سر کودکان به دیوار… بنا به قول صاحبنظران این کشتار یکی از هولناکترین جنایاتی است که تاریخ بشر به خود دیده است. همچنین حزب فالانژ یا حزب کتائب لبنان به کلیسای مارونی منتسب است و برای منافع مسیحیان مارونی در لبنان فعالیت میکند. حزب فالانژ یکی از بازیگران اصلی جنگ داخلی لبنان و کشتار صبرا و شتیلا بود و در نهایت این جنگ، به اخراج سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان منجر شد. به نظر میرسد همین وابستگی به کلیسا از یک سو و کشتار صبرا و شتیلا و تناقض مستتر در چنین ماجرایی، دستمایه نویسنده برای خلق این اثر برای ارائه قرائت خود از حقیقت جنگ داخلی لبنان در سایه وجود اقوام و ادیان مختلف در این کشور شده است.
ــ چرا سرزمین گمشدگان کتاب مهمی است؟!
آقای الیاسخوری نویسنده لبنانی، مسیحی است. همانطور که گفتیم، فالانژهای مارونیمسیحی، یکی از عوامل کشتار صبرا و شتیلا بودند و داستان «سرزمینگمشدگان» از این حیث مهم است که جنگ لبنان را از نگاه یک شهروند مسیحی روایت میکند. الیاس خوری در سال ۱۹۴۸ میلادی در خانوادهای ارتودکس از قشر متوسط، در منطقه اشرفیه لبنان که اکثریت ساکنان آن مسیحیاند به دنیا آمد. او قرار است در این داستان، با جهانبینی و بینش برگرفته از آیین مسیحیت، ما را به دل حوادث تلخ جنگ داخلی لبنان و «کشتار صبرا و شتیلا» ببرد.
کاش نام کتاب جور دیگری ترجمه میشد؛ «سرزمین گمشدگان» یا «قلمرو غریبان»؟! نام اصلی کتاب «مملكة الغرباء» است. این عنوان عربی از دو واژه تشکیل شدهاست. هر دوی این واژگان از مصطلحات کتاب عهد جدید میباشند. مملکة (قلمرو) و غرباء (غریبان) معنی میدهند. بنابراین به نظر میرسد اگر عنوان کتاب «قلمرو غریبان» ترجمه میشد به درک داستان بیشتر کمک میکرد. زیرا محتوای داستان آقای الیاسخوری، تأویلی از عنوان کتاب است و اینکه چرا نویسنده از این دو واژه برای عنوان کتاب خود استفاده کرده در نامها و حوادث داستان رخ نشان خواهد داد. من اگر جای مترجم کتاب بودم نام کتاب را «قلمروی غریبان» ترجمه میکردم تا حال و هوای مسیحی آن بیشتر نشان داده بشود. زیرا عنوان «سرزمین گمشدگان» رگههایی از رمانتیسم ادبی دارد و از مفاهیم سمبلیک و مسیحیوار کتاب دور است. بنابراین به نظر میرسد باید توضیحات کوتاهی درباره قلمرو بیگانگان یا همان غریبهها را براساس باور مسیحی ارائه بدهیم تا بتوانیم شخصیتهای داستان مورد نظر را رمزگشایی کنیم: «مملکة» در کتاب عهد جدید، پادشاهی و قلمرو ترجمه شده است و بیش از هشتاد بار نام آن به صورتهای (قلمرو خدا: مملكة الله)، (قلمرو بهشت: مملكة الجنة)، و (قلمرو نور: مملكة الضوء) آمدهاست.
جالب است بدانید که فیلم سینمایی «قلمرو بهشت» اثر ریدلی اسکات محصول سال ۲۰۰۵ میلادی، نام خود را از این اصطلاح کتاب مقدس گرفته بود و به جنگهای صلیبی بین مسلمانان و مسیحیان به رهبری صلاحالدین ایوبی اشاره میکرد. این فیلم واکنشی به جنگافروزی جورجبوش پسر علیه مسلمانان بود و به تسامح و تساهل میان ادیان مسیحیت و اسلام اشاره میکرد. در ادامه نقدمان، همین رگهها را در داستان الیاس خوری نیز خواهیم دید.
الیاس خوری نام داستان خود را به تأسی از کتاب عهد جدید انتخاب کرده و در واقع واژه جدیدی را همسو با سه ترکیب قبلی ابداع نموده است: «مملكة الغرباء: قلمروی غریبان» قلمرو در ترکیبات فوق یک مکان جغرافیایی نیست بلکه واقعیتی روحانی است که مرزهای زمان و مکان را درمینوردد و نه در عالم بیرون بلکه در درون انسان متجلی میشود. بنا به باور مسیحی، قلمرو یک اجتماع است که علیرغم اختلافنظرها و سبکها، همه را تحت لوای صلیبی واحد فراسوی مرزها، رنگها و نژادها گرد میآورد.
ــ غریبهها کیستند؟ از ژانوالژان ویکتور هوگو تا «وداد چرکسی سفید» الیاس خوری
جالب است بدانید که در کتاب عهد جدید، غریبهها (یاآنطور که مترجم نوشته: گمشدگان) از ارزش و اعتبار بسیاری برخوردارند و عیسی (ع) در فرازهایی از عهد جدید از پیروان خود میخواهد تا با غریبان خوب رفتار کنند و چنین آمده است: «بر غریبان ظلم مکن، چه خود از دل غریبان خبر دارید، آنها را همچون خود دوست بدارید، زیرا شما در سرزمین مصر غریب بودید.» این غریبان لزوما افراد جلای وطن کرده نیستند بلکه یتیمان و زنان بیوه نیز جزو غریبان به شمار میروند. غریبه در شرایط ضعف قرار دارد و استمرار حیات او به حمایت میزبان بستگی دارد. عیسی (ع) بنا به باور مسیحیان، غریبی تنها بود. در کتاب مقدس قرآن نیز برای همه پیامبران الهی جز حضرت آدم و حضرت عیسی (علیهما السلام) از کلمه (قوم) استفاده شده است چرا که آن دو کلمات خداوند بودند و قومی نداشتند. در روایات مسیحی و اسلامی داستان مشترکی درباره سه میهمان حضرت ابراهیم (ع) وجود دارد. آن میهمانان غریب و گمنام، در واقع ملائکه خداوند بودند. به همین دلیل در عهد جدید آمده که غریبگان را نیکو میزبانی کنید چرا که آنها ممکن است فرشتگان مقرب الهی باشند. بنا به آموزههای مسیح (ع) غریبگان را بدون تفاوت نژادی و جغرافیا باید گرامی داشت. در داستان بینوایان اثر ویکتور هوگو، اسقفی که با علم به هویت ژانوالژان، به او پناه داد، در واقع بنا به آیین مسیح (ع) به او پناه داد و او را همچون عیسی (ع) گرامیداشت. زیرا به باور مسیحیان راستین آنکس که به غریبهای پناه بدهد گویی به مسیح (ع) پناه داده است.
ــ غریبهکشی فالانژ های مسیحی دستاویز الیاس خوری برای نقد عملکرد
کتاب الیاس خوری، «سرزمین گمشدگان» در واقع به غریبکشی فالانژها میپردازد. آنان که خود را پیرو مسیح (ع) و منتسب به کلیسای مارونی میدانستند اما با حمایت صهیونیستها بدترین جنایت تاریخ را علیه غریبان و پناهندگان صبرا و شتیلا رقم زدند. در واقع نام اصلی کتاب ـدر ورژن عربیـ و اشاره به کشتار صبرا و شتیلا کنایهای به حزب کتائب لبنان ـدر مختصات زمانی دهه هشتاد میلادی قرن بیستمـ است.
الیاس خوری خود راوی داستان است که تا پایان داستان نامی از او برده نمیشود. ما در این داستان یک راوی مرکزی و اصلی داریم. نام این راوی تا پایان داستان مجهول باقی میماند. او فقط روایت میکند و اسمی از او برده نمیشود. اما بنا به شواهد و قرائن موجود در داستان، راوی همان الیاس خوری نویسنده است. در بخشهایی از داستان او از زبان راوی، خاطرات واقعیاش با برخی شخصیتهای واقعی در کشتار صبرا و شتیلا را گنجانده است. داستان از قدم زدن دو شخصیت (راوی) و زنی به نام (مریم) روی خرابههای صبرا و شتیلا شروع میشود. این قدم زدن و سرک کشیدن به ویرانههای صبرا و شتیلا که در غرب بیروت واقع شده است تا پایان داستان ادامه پیدا میکند و در خلال این گشت و گذار اندوهبار، مخاطب یکییکی با نامها و شخصیتهایی آشنا میشود که در سیر حوادث داستان نقش دارند و کشتار صبرا و شتیلا را برای ما شرح میدهند. گاهی راوی با افرادی مثل فیصل اشتباه گرفته میشود اما فیصل هم یکی از همان غریبانی است که راوی، داستان غمانگیزش را برای ما شرح میدهد.
نکتهای که در این داستان وجود دارد این است که نمیتوان به اسمها اعتماد کرد. داستان پر از نام اشخاص و مکانها است. به نظر میرسد نویسنده در خلق این نامها برای اینکه مخاطب «فراموششان» کند تعمدی داشته است. هویتهای نامعلوم و در هم تنیده شده؛ نامها و دینها در هم آمیخته شده است. در این داستان ما با روایتهای در هم آمیخته مواجهیم. راوی هنوز داستانی را تمام نکرده، سراغ داستان دیگری میرود و بعد از چند سطر یا صفحه، دوباره به داستان قبلی بازمیگردد. اما این تداخل فقط در داستانها نیست بلکه شخصیتها را هم دربرمیگیرد. مثلا در ابتدای داستان راوی و یک زن به نام مریم، در ویرانهای باقی مانده از یک رستوران روی زمین مینشینند و لوبیاپلویی را که مریم آورده میخورند (زمان این اتفاق حال است و روی ویرانههای پس از کشتار رخ میدهد)، در صحنه بعد، ناگهان مریم سربازی را میبیند و با او همراه میشود و ناگهان در همان مختصات مکانی و جغرافیایی، همه چیز به هیاهوی جنگ و محاصره شهر منتقل میشود (مریم که داشت روی ویرانه رستوران غذا میخورد از نظر زمانی به عقب برمیگردد و با سرباز مبارز همراه میشود). شخص راوی این اعمال مریم و این صحنهها را میبیند اما در آنها نقشی ندارد. او فقط یک تماشاگر است. همه اتفاقات در ویرانه رخ میدهد لکن با استحضار خاطرات زنده میشود و رنگ و بوی قبل از ویرانی را به خود میگیرد. در این قلمروی مهآلود نامها، شخصیتها و هویتهای دینی و ملی جابهجا میشوند. نویسنده در بخشی از داستان نام هفت مریم عهد جدید را به یادمان میآورد. تا با اشاره به این هفت مریم روی ابهام و مهآلودگی شخصیتها و درهم تنیدگیهای نامها و هویتها در قصهاش صحه بگذارد.
او مینویسد: «هفت مریم در زندگی کوتاه مسیح نقش داشتهاند. یکی مریم مادرش که او را پیچیده در کفن زایید و سپس که مُرد کفن از تن انداخت و در مقابل مریمهایش که در ابتدا او را نمیشناختند، ظاهر شد. مثل آفتابِ عدالت نورانی بود و آنها دورش حلقه زده بودند: مریم مادرش و مریم خواهر العازار و مریم مجدلیه و مریم ام یعقوب و مریم کَلُوبا ومریم اُم یوحنا مرقص و مریم دیگر…»
همانطور که گفتیم راوی و مریم در میان خرابههای به جا مانده از جنگ قدم میزنند و گاهی سر از رود اردن درمیآورند و گاهی حضرت مسیح (ع) را میبینند که در میان ویرانیها در جستجو است و بعضی وقتها بحرالمیت، طبریا و رود اردن را پشت سر میگذارند. چه اینکه این مکانهای جغرافیایی نیز از مکانهای عبور و مرور مسیح (ع) در عهد جدید است. این خرابهها که جغرافیای وسیعی را در توصیفات راوی دربرمیگیرند، گاهی جان میگیرند و «راوی»، داستان آدمهایی که در اردوگاه وجود داشتهاند را از گذشته مبهم تا لحظه مرگشان تعریف میکند. نویسنده قصد دارد مخاطب را با ابهامآفرینیهای خود دچار حس معلق بودن کند. در صفحه ۷۷ داستان چنین آمده: «من و مریم در میان خرابهها راه میرفتیم. انگار در فضا قدم میزدیم. فضای خرابه حسی به تو میدهد که انگار در میان اتاقی جدای از همه چیز، در فضا معلقی». گویی در کنار راوی چند مریم وجود دارد؛ یکی مریمی که عالم به امور است و دیگر مریمی که سؤال میپرسد. در واقع نویسنده قصد دارد با تعدد مریمها داستانهای کتاب مقدس مسیحیان را جلوی چشم مخاطب مجسم کند و در بخشهایی از کتاب اشاراتی متعدد به روز جمعه عظیم و پنجشنبه عظیم مسیحیان و ترتیل بیزانسی غمانگیزی دارد که مسیحیان بعد از مصلوب شدن عیسی مسیح (ع) و در هنگام دریافت جسد ایشان خواندند. به عبارت سادهتر راوی در وجود همه قربانیان جنگهای داخلی از جمله کشتار صبرا و شتیلا، مسیحی مصلوب شده را میجوید. بنا به آنچه در ابتدای نقد نوشتیم، هر غریبی مهمان مسیح است؛ چه وداد چرکسی مهاجر باشد و چه فرزندان خود آن اقلیم که قربانی جنگ و کشتار شدهاند.
«مملکهالغربای» الیاس خوری قلمرویی ویرانشده از جور ستمگران صهیونیست است که فلسطینیان را در آن کشته و به صلیب کشیدهاند. مصلوبشدگان در این قلمرو بسیارند، پس مریمهای بسیار باید تا برایشان آواز (أعطنی هذا الغریب…) را بخواند. جالب است که نویسنده داستانش را با همین شعر بیزانسی به پایان میبرد. وقتی پیروان مسیح (ع) پس از مصلوب شدن او در جستجوی جنازهاش برمیآیند با اندوه چنین میخوانند: این غریب را به ما بدهید…
الیاس خوری میخواهد بگوید فالانژها، غریبان فلسطینی را کشتند و آنها را چون مسیح به صلیب کشیدند. او با خلق مریمهایی که در جستجوی گمشدگان خود هستند، بین مسیحیت راستین و مسیحیت مورد ادعای فالانژهای صهیونیست تفاوت قائل میشود. چه آنکه بلا و مصیبتی که اینچنین فرزندان فلسطین و لبنان را به خاک و خون کشید و مصلوبشان کرد از پیرو واقعی مسیح (ع) برنمیآید.
تداخل و همپوشانی هویتی یادشده در داستان، فقط در نامها و عوض شدن جاها نیست، مثلا زن چرکسی «وداد چرکسی» یک زن آذربایجانی و مسلمان است که به عنوان خادمه در خانه اسکندر نفاع مسیحی کار میکند. اسکندر از او خواستگاری میکند، و به خاطر ازدواج با وداد مسلمان میشود و نامش به خواجه اسکندر تغییر مییابد. اما از همان ابتدای داستان تا انتها، رفتارهایی که مخاطب از وداد میبیند رفتارهای مسیحی است. او نوه اسکندر (پسر جرج و امل) را غسل تعمید میدهد و برایش آواز به صلیبکشیده شدن یسوع را میخواند و روزهای یکشنبه اسکندر را برای رفتن به کلیسا ترغیب میکند. وداد چرکسی، مسلمان است که به امور مسیحیان میپردازد درعین حال که هویت مسلمانی او نه کتمان میشود، و نه بروز مییابد. قلم نویسنده، کفه مسیحی بودن وداد را سنگینتر کرده است. در واقع این هویتها و شخصیتهای در هم تنیده شده ممکن است نمایی از تفکر عارفانه نویسنده باشد که در نهایت با آن کشتار صبرا و شتیلا را از سوی فالانژهای مسیحی زیر سؤال میبرد.
گوشه چشم نویسنده به دیدگاه عارفانه را در این بخش از کتاب میتوان یافت. او قدس را به عنوان محور همه اتفاقات رخ داده از دیدگاه صوفیان چنین بیان میکند: «…صوفیان عرب اعتقاد داشتند که قدس در منطقهای نزدیک بهشت و جهنم قرار دارد. روی تپههای آن میتوانی تسبیحگویان بهشت را ببینی و بوی بهشت را بشنوی و در دشت هایش صدای فریادهای جهنم و بوی آن را استشمام کنی. به این علت، صوفیان از اقامت در تپهها و دشت های قدس امتناع میکنند…» (باید یادآوری کرد گاهی نویسندگان عرب برای کلمه عرفان و عرفا از واژههای تصوف و صوفی بهره میگیرند).
ــ شخصیتهای واقعی کشتار صبرا و شتیلا در کنار شخصیتهای خیالی نویسنده
در این تذبذب هویتی شخصیتهای داستان، نام سه شخصیت داستان عینا از واقعیت گرفته شده است و آنچه نویسنده از این افراد در کتاب آورده، با ذکر جزئیات است و از خاطرات شخص الیاس خوری با این افراد گرفته شده است:
فوزی القاوقجی: او متولد ۱۸۹۰ و در گذشته ۱۹۷۷ بود. فوزی که برخی به او لقب چهگوارای عرب را دادهاند افسر ارتش سوریه و فرمانده ارتش نجات در جنگ ۱۹۴۸ میلادی بود. او در شهر طرابلس به دنیا آمد و در دمشق زندگی کرد. به دلیل شجاعت و عربگرایی معروف بود و علیه استعمار فرانسه و بریتانیا کوشید.
علی ابوطوق: برخی روزنامهها به او لقب مرد محاصره را دادهاند که البته در کتاب (مرد حصار) ترجمه شده است، زیرا او در در «جنگ اردوگاهها» از ماه مه ۱۹۸۵ تا ژوئیه ۱۹۸۸ رشادتهای بسیاری از خود در جهت تقویت نیروهای مقاومت فلسطینی نشان داد. الیاسخوری در داستان سرزمین گمشدگان به علی ادای دین میکند و بارها نام او را در کتاب خود میآورد. او صحنه شهادت علیابوطوق و جان دادن او را نیز به تصویر میکشد. ابوطوق فلسطینی بود. او نقش پررنگی در انجمنهای فلسطینی لبنان داشت و در سال ۱۹۸۸ به شهادت رسید.
نبيلة سلباق برير: خانم نبیله بریر نویسنده و پژوهشگر لبنانی بود که در جنگ داخلی لبنان و محاصره اردوگاهها ترور شد. او در زمانی که مزدوران داخلی لبنان همراه با صهیونیستها اردوگاهها را تحت محاصره قرار داده بودند نامهها و مراسلات را جابهجا میکرد. ترور او برای هراسافکنی در میان مردم اردوگاه بود. یک ادیب لبنانی به نام خانم میعلوش در یادداشتهای خود در خلال جنگ داخلی لبنان مینویسد: «میترسم نبیله دوم باشم.» آقای الیاس خوری نام نبیله را در صفحات پایانی داستان خود گنجانده، و از زبان راوی، خاطرات واقعی خود را از نبیله مینویسد. نبیله و الیاس خوری هممحلی و اهل اشرفیه بیروت بودند.
دیگر شخصیتهای داستان که زاییده خیال نویسندهاند اما اتفاقات برای آنها در بستر واقعیتهای تاریخی رخ میدهد.
مریم و سامیه: سامیه و مریم گاهی در طول داستان، شخصیتهایشان با هم همپوشانی پیدا میکند. سامیه در اردوگاه شتیلا، کنار قبر علیابوطوق بود که راوی نام مریم را به او اطلاق میکند. در عین حال نام دختری که در جستجوی فیصلاحمد است نیز سامیه است. این ابهامها، فضایی خواب مانند را به داستان میبخشند.
ودیعالسخن و أمیل أزاییف: در داستان سرزمین گمشدگان روایتهای بسیاری از زمانی است که پیروان سه دین مسیحیت، اسلام و یهودیت در کنار هم در صلح و دوستی زندگی میکردند. شخصیت ودیع السخن یهودی و امیل ازاییف نمادی از آوارگی هر چه بیشتر یهودیان پس از تشکیل رژیم غاصب اسرائیل است. راحیل دختر ودیعالسخن با مردی مسلمان ازدواج میکند و در بیروت میماند و برخلاف پدرش به اسراییل مهاجرت نمیکند.
خانواده اسکندر نفاع: (جورج نفاع و همسرش امل، لودی زن اول اسکندر) نمادی از پیروان مسیحیت در داستان میباشند.
تعدد شخصیتها در داستان بسیار است. اما این شخصیتها که نام بردیم از تکرار بیشتری برخوردارند.
ــ چرا وداد، چرکسی است؟!
وداد در داستان چرکسی و ترکزبان است و در آخرین ماههای زندگیاش به زبان اصلیاش ترکی صحبت میکند. تالین پرستار ارمنی وداد، با او به زبان ترکی تعامل برقرار میکند. این کدهای یاد شده در داستان، ما را با چند اتفاق تاریخی مهم همراه میکند. یکی از آنها اتفاقی که باعث مهاجرت چرکسیهای بسیاری به سرزمینهای عربی شد. چرکسیهای قفقازی، در نیمه دوم قرن نوزدهم به دلیل فشار امپراتوری روسیه، مجبور به کوچ از سرزمینهای خود شدند، برخی از آنها از آذربایجان، ترکیه و سوریه عبور کرده و برخی توسط عثمانیها به اردن منتقل شدند. در واقع تعداد مهاجرت چرکسیها به اردن بیشتر از سایر ممالک عربی بود. قفقازیهایی که به اردن منتقل شدند، آن جا را مثل یک سرزمین موعود میپنداشتند. چرکسیهای قفقاز نقش مهمی در روی کار آمدن امارت شرق اردن که بعدها به عنوان مملکت اردن هاشمی، شناخته شد، داشتند. به همین دلیل تا امروز چند کرسی در پارلمان اردن، به آنها اختصاص دارد. این وجهه بیوطن بودن و جستجوی جایی شبیه سرزمین موعود باعث شده تا نویسنده آقای الیاس خوری نقش وداد چرکسی را خلق کند. این شخصیت با کلیت داستان در نفی تفاوتهای نژادی و دینی، برای زسیدن به حقیقت عارفانه تطابق دارد.
ــ بیروت همان قلمرو غریبان یا سرزمین گمشدگان است!
این داستان روایتی غریبانه و مبهم از غریبان است، درباره گروههای اجتماعی در جامعه لبنان با ریشهها، مذاهب و خاستگاههای متعدد، از مسیحی گرفته تا چرکسی مهاجر، تا یهودیان لبنانی، راهبان مسیحی، فلسطینیها… بیشتر آنها ـ اگر نگوییم همه آنها ـ در این دنیا غریبه بودند. همه در کنار هم و متفاوت از هم در قلمرو بیروت، قلمرویی که نویسنده نام آن را قلمرو غریبان گذاشته است، در جستجوی حقیقت گمشده خود بودند. حضور شخصیتهای فلسطینی در رمان چشمگیر است و آنها مانند دیگر افراد، در لبنان غریبه به نظر میرسیدند. داستان درباره غریبان، گرامیداشتن غریبان و غریبکشی در قلمرو بیروت در برهه جنگ داخلی لبنان است.
عنوان: سرزمین گمشدگان/ پدیدآور: الیاس خوری؛ مترجم: رضا عامری/ انتشارات: افراز/ تعداد صفحات: ۱۲۸/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/