مجله الکترونیک
روایتی از درک هستی نورانی
در طول مسیر پیاده روی، سعی میکنم که فقط پاهایم باشم و همان نفسی که می رود و میآید. زمان از دستم در میرود و نمیدانم کی به خانه میرسم. ذرات نور محیط طور دیگری هستند. اما فقط متوجه احوال خوبم هستم. فکر میکنم که به خاطر حرکت است که به تعادل رسیدهام و حالم […]
روایتی درباره نویسندهای که خواندن آثارش مُد بود
سال سوم دبستان بودم که معلم موضوع انشایی به ما داد: «میازار موری که دانهکش است…» انشا را نوشتم و آمدم سرکلاس. معلم اسمم را صدا زد و گفت بیا انشایت را بخوان. رفتم کنار تخته سیاه ایستادم و انشایم را خواندم. تمام که شد در کمال ناباوریم معلمم برایم دست زد و به بچههای […]
مروری بر «پروژه پدری» که روایتهایی از دل سکوت است
شروع کتاب با مقدمهای جذاب از فاطمه ستوده دبیر مجموعه، یک مدخل کامل با یک دعوت وسوسهکننده برای شروع کتاب است. ستوده در همین مدخل با صمیمت پرده از حیرت خودش در مواجهه با احساسات پدرانه مردان نویسنده و جوان این مجموعه برمیدارد. اولین روایت غافلگیرکننده است. پدر این یادداشت قاسم فتحی یک جوان متولد […]
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
توی این فاصله او هم تازه رسیده بود خانه پدری و همراه مامان و بابا نشسته بودند توی ایوان به چاینوشیدن سر صبحانه و درست همان لحظه که مادر گفت: «کاش نسیم هم باهات اومده بود. چرا نیومد؟» پیام نسیم روی واتساپ رسید: «رسیدی عزیزم؟ خوبی؟ تازه از شیفت برگشتم. جات خیلی خالیه.» کاملا بهموقع. […]
روایتی درباره تماشای اولین مرگ
از آنجا که همهچیز از این جا به بعد درباره من است، باید بگویم من آدمِ بسیار فراموشکاری هستم. از دردناکترین لحظاتِ عمرم چیزی به یاد ندارم، از بهترینهایشان هم. همهچیز برای من خیلی زود تمام میشود. زندگی من لحظات کوتاهیست و مقاطع بلندی از تاریکی بینِ آن لحظات کوتاه. لحظات کوتاهی از بوسه، شنیدن […]
اندر مصائب ژورنالیسم ادبی
اما اصل مطلبم این حرفها نیست. مسئله تعارف در کتاب، به خبرنگاران آن هم برمیگردد. اصلاً کار خبری کتاب با تعارف گره خورده، بد هم گره خورد و چاشنی همیشگی کار خبرنگاران حوزه کتاب شده است. حالا چرا و چطور؟ همه خبر داریم که اوضاع کتاب و کتابخوانی خراب است و بازار و صنعت این […]
تجلی صفات الهی در وجود یتیم عبدالله
اینبار خداوند در عالم ذر رو به ذریه آدم کرد. آمدنِ شما را دلیلِ آمدنِ تمام پیشینیان، رسولان، انبیاء و پیامبران خواند و گفت اکنون ماحیِ صحفِ ابراهیم، حادِ توراتِ و احمدِ انجیل عیسی متولد شد. سپس خدای عزوجل رو به آیندگان کرد و فرمود اینک زمین از وجودِ طالب حق و هدایت کننده به […]
سینما میتواند همهچیز باشد
از آنجا که پدر من سینما رفتن را کاری بیفایده، ملالتبار و باعث هدر رفت منابع مالی و انسانی میدانست؛ میگفت: «فیلم سردار جنگلو اوایل انقلاب تو سینما دیدم، وسطای فیلم خوابم برد و قتی بیدار شدم سردرد داشتم و دیگه پامو سینما نذاشتم»، بعد یادش میآمد که دوران نامزدی هم با مامان رفتند سینما […]
طنز انتقادی اگر سواد خواندن داشت خودش را دار میزد
نویسنده در پایان میگوید که این چیزهایی که در کتاب مطرح کرده را سالها ندیده و بعد که از این فضا بیرون زده چشمهایش حسابی روی آنچه تا امروز گذشته و میگذرد باز شده. سایت نشر هم توضیح داده که ما اینجا با یک نویسنده طرفیم که قرار است با طنز انتقادی حسابی کیفورمان کند. […]
مادر آمده بود جلو و کتاب را از دست ماریا گرفته بود: «ایمره کرتیس! توی مجارستان اینطوری تلفظش میکنن.» و آه کشیده بود. ماریا بعدا آن کتاب را خواند. کتاب محبوب مادرش بود و بعد از خواندن کتاب، حدس زد شاید دقیقا دلیل آنکه مادرِ اونگاریشاش، نمیتوانست با سرزمین جرمنها کنار بیاید، این است که […]
روایتی از آیینی مادرانه در روز جهانی غذا
طبقه دوم از آسانسور پیاده شدم، ترجیح دادم طبقه طبقه از پلهها بالا بروم و به قورمهسبزی که مادرم میپخت فکر کنم. مادر با دقت فراوانی سبزیهای قورمهسبزی را انتخاب میکرد. روز قبلش میرفت میدان ترهبار نیشابور و سبزی تازه میخرید. سبزیهای نیشابور معروفند به خوشمزگی. نیشابوریها هیچوقت سبزی را فلهای نمیفروشند. از همان قدیمها […]
چیزی که آن موقع کمی آزارش میداد، عینک قاب کائوچویی صورتی روشنش بود و موهای کمرنگ پشت لب که یکباره برای اولینبار به خارش افتاده بودند. فکر کرد نکند کرمپودر ساویز ارزانی که یواشکی خریده بود و برای اولین بار مالیده بود به صورتش، دارد بلایی سر پوستش میآورد. راهش را از میان جمعیت باز […]
روایتی از عاشقانههای یک ماه
کدام پسر را در دنیا میتوانی پیدا کنی که هفت ساله باشد و اول مهر راهی مدرسه شده باشد و موهایش را به باران سپرده باشد، لیلی کند، بخندد و اصلا فکر نکند که قرار است به مدرسه برود که چه کند، چه یاد بگیرد؟ دختری که لیلیکنان اول مهر به مدرسه میرود، زنی است […]
جنگنده یا منفعل، مسئله این است
برای نوشتن، یک شخصیت پروتاگونیست یا قهرمان، یک آزمایش و یک خط داستانی لازم است. قهرمان کسی است که دل به کنش میزند. در واقع این کنش اگر نباشد، قصهای هم پدید نمیآید و قهرمان و خط داستانی هم نداریم چرا که از درجا زدن و توقف و سکون، قصهای خلق نمیشود. نویسنده در جریان […]
ظرفیت مغفولی که در خدمت کتاب و کتابخوانی نیست
حالا بگذارید از طرف ناشران یعنی همان کسانی که پشت سفارشها هستند، به ماجرا نگاه کنیم. ناشران سفارش را هم موقعیت و فرصت کاری خوبی برای نویسنده و هم دستاوردی برای خودشان میدانند تا سبد محصولاتشان را پرمایهتر کنند و جواب نیازهای بازار را بدهند! ناشران مثل هر تولیدکننده در هر صنفی دوست دارند جنسشان […]
روایتی از مردانی که نامشان در رگرگ شهر جاریست
گاهی، سطرهای قصه در گذر زمان کمرنگ شدهاند، به راحتی نمیشود خواندشان. با یک نسخه خطی کمیاب طرفی که یا باید خیلی وقت بگذاری و مثل کارشناسهای مرمت آثار باستانی تو هم ترمیمش کنی و یا باید با شیدایی بزنی به وادی خیال و خودت قصه قدیمی آن اسم را از نو خلق کنی. اسمها، […]