نویسنده برای نوشتن رمان «سوگند به فرشتگان در صف» از سوژه خوبی استفاده کرده است؛ سوژهای که احتمالا کمتر کسی در حوزه ادبیات به آن پرداخته است.
ضیا قاسمی رمان را پیش از ماجراهای این چند ماه اخیر افغانستان نوشته است، اما عجیب و جالب است که میبینیم اتفاقی که سالها قبل و با روی کار آمدن امارت اسلامی طالبان رخ داده بود، دوباره تکرار شد.
«پروژه هیل مری» قصه آدمیست که تک و تنهاست، خیلی دور است و بار سنگینی را هم به دوش میکشد. برخلاف «مریخی» اینبار قهرمان داستان وظیفه ندارد که خودش را نجات دهد، بلکه باید همه نسل بشر را از مرگ
کتاب «به من دست نزن» آن اندازه گرفتار سادگی و روزمرگی تجربه زیسته نویسنده شده که به پایان بردنش هم کار بسیار سختی است. نویسنده حتی نتوانسته نثر مطلوب و استانداردی خلق کند.
دستاورد ارزشمندی که میتوان از دل قصههای «ساعت دنگی» بیرون کشید، مبادله امید است. صرف نظر از زوایایی که داستان از زن مطرح میکند. نویسنده در هیچ کدام از داستانهایش زن را موجود منفعل و از پیشباختهای نمیداند.
غزاله علیزاده نویسندهای عادی نبود. او کلمههای عادی را به واژههایی تبدیل میکرد که روایت و قصه و تکنیک و شخصیت و فضاسازی و توصیف و گفتوگوهای بین آدمهای داستانش را عریان پیشِ روی خواننده رها میکرد.
«دشمن»، کتابی تکرارنشدنی در مورد جنگ و صلح است. سنگرهایی با زمان و مکان ناشناخته، تنهایی، انزوا و استیصال جنگ را توصیف میکند.
«قربانی شهریور»، مجموعه چند روایت پراکنده از تجربیات شخصی آدمهایی شبیه خودمان است. آدمهایی که زیر سقف آسمان همین مملکت زندگی میکنند و مثل همه افراد دیگر با مسالهای به نام مسکن مواجه هستند. این مواجهه گاه از جنس زندگی
بعضی شهرها خودشان قصهاند اصلا. از گذشتههای دور انگار در کوچههایشان که راه میرفتهاند تا همین امروز که ما راه میرویم، مدام صدایی به گوش میرسد که میگوید «یکی بود، یکی نبود». شیراز یکی از همین شهرهاست که هرچند به
گلی ترقی زن پراکندهای است که در کتاب «بازگشت» از او نام برده. کسی که با اینکه سالهاست مهاجرت کرده اما رنج عمیق تنهایی و غربت را به دوش میکشد و با نفس خاطراتش را زندگی میکند. او همانی است