ممکن است تصور کنید که رمان «وقت بودن» از آن دسته از رمانهای مردانه است و فضای خشک و خشنی دارد، اما حقیقت عکس این است.
جلال در پی آن است تا به سبک و سیاق نویسندگان واقعگرا (رئالیست) داستانش را بنویسد. امّا از آنجا که شیوه بیانش انتقادی است، یادآور «گورکی» در روسیه است.
«جان بها» تقابل دو انتخاب است، انتخاب ابراهیم و انتخاب حسین. رمانی که میتوانست بسیار قویتر عمل کند اما در دام شتابزدگی میافتد.
احمد محمود در رمان «مدار صفر درجه» طیفی از رنگهای اجتماعی را کنار هم قرار داده و توانسته رنگینکمانی از جامعه انسانی را به نمایش بگذارد.
کربلاییلو با ظرافت بسیار از لایههای قلبی و عقلی، پرده برمیدارد و بیش از آنکه به سیر خطی وقایع و احیانا گفتوگوهایی که شانه به باطن داستان میزنند بپردازد به سیره و بالاتر از آن به دلایل شخصیتها برای اعمالشان
رمان «پل معلق» از آن رمانهایی است که انسان و تردیدهایش در آن پررنگ است و خواننده میبیند که جنگ با وجود ظاهر غیرانسانیاش، در لایههای پایینتر کاملا پدیدهای انسانی است.
مجید قیصری در مجموعه داستان «گوساله سرگردان» از حاشیههای دیده نشده جنگ گاه در لفافه و گاه صریح حرف زده است.
زنان در «تاریک ماه» گاهی تفنگ به دست میشوند و به سمت یاغی منطقه تیراندازی میکنند. گاه سر در گریبان و مطیع مردشان هستند و فقط «حضور» دارند. زنان در این کتاب ناجی میرجان هستند و نگاه او را به
در هر پاراگراف مدام از خمپارهها، تانکها، بمبها و گلولههای دشمن میشنویم که بر سر رزمندهها ریخته میشوند. تمام کتابهای جنگی با چنین انفجارهایی همراه هستند، اما تکرار و بیان بیش از حد این انفجارها، داستانی به وجود نمیآورند. مثل
لیلا مهدوی معتقد است: مخاطب ارزشی و مذهبی عامه کمتر حوصله خواندن رمان جدی را دارد.