کتابخانه نیمهشب، کتابی است مخصوص حسرتهای زندگی ما، کتابی برای درس گرفتن از گذشته، بهتر بگویم، برای عبور کردن از گذشته.
اگر از کلیشه فراری هستید، «کتابخانه نیمهشب» را نخوانید، اما اگر اعتقاد دارید که لابهلای کلیشه هم میتوان تصاویر تازه یافت؛ سری به این کتاب بزنید.
کتابخانه نیمهشب درونمایه روانشناختی دارد یعنی داستان قائم بر یک اختلال روانی شیوع یافته در عصر حاضر است به نام افسردگی.
کتابخانه نیمهشب جنسش از جنس همان نوریست که کسی بعد از یک پیمایش طولانی و خستهکننده در تونلی تاریک و ظلمانی، دست آخر در انتهای مسیر میبیند.
کسی که کتاب را نخوانده باشد، نمیداند که در پایان کتاب خبری از آزادی و پایان اسارت نیست. کتاب قصد نداشت به آمریکاییها باج بدهد.
کاپولا همانقدر از جنگ ویتنام ناراحت بود که کنراد از سیاستهای کشورهای اروپایی و استعمار کشورهای ضعیف.
«بازمانده روز» داستان هیجانانگیزی ندارد. از جملات عاشقانهای که قند در دل آدم آب میکند هم خبری نیست و فلسفه خاصی هم در لایههای پنهانی داستان وجود ندارد.
در داستانها آدمها شوخیشوخی تصمیماتی میگیرند و بعد تمام هستیشان شکل دیگری پیدا میکند.
آگاهی از ظلم و سبعیت نوع بشر و جهان بیرحمش آدمی را ناامید میکند. و جستجوی عشق، آخرین راه نجات است.
«اتود در قرمز لاکی» سرآغاز ماجراهای شرلوک است؛ اولین داستان و آغازگر مجموعه داستانهای کارآگاهِ انگلیسی، شرلوک هولمز و دوست و دستیارش، دکتر جان واتسون که آرتور کانن دویل با نوشتن آن شخصیت هولمز را میآفریند.