کاپولا همانقدر از جنگ ویتنام ناراحت بود که کنراد از سیاستهای کشورهای اروپایی و استعمار کشورهای ضعیف.
«بازمانده روز» داستان هیجانانگیزی ندارد. از جملات عاشقانهای که قند در دل آدم آب میکند هم خبری نیست و فلسفه خاصی هم در لایههای پنهانی داستان وجود ندارد.
در داستانها آدمها شوخیشوخی تصمیماتی میگیرند و بعد تمام هستیشان شکل دیگری پیدا میکند.
آگاهی از ظلم و سبعیت نوع بشر و جهان بیرحمش آدمی را ناامید میکند. و جستجوی عشق، آخرین راه نجات است.
«اتود در قرمز لاکی» سرآغاز ماجراهای شرلوک است؛ اولین داستان و آغازگر مجموعه داستانهای کارآگاهِ انگلیسی، شرلوک هولمز و دوست و دستیارش، دکتر جان واتسون که آرتور کانن دویل با نوشتن آن شخصیت هولمز را میآفریند.
به راحتی میتوان گفت که از میان آثار سارا کروسان، «اپل و رین» بهترین است. این کتاب سرشار از حسهای بدیع است و احساسات هر کسی را برمیانگیزد.
«خانم دلوی» را باید پیشگویی ویرجینیا وولف برای آینده دانست؛ چنین نویسندهای است ویرجینیا وولف.
«در انتظار گودو» روایت بشر مدرنی که در چرخه بیهوده ابطال و ابتذالش گاه از تلاش برای معنابخشیدن به خودش، و زیستش به ستوه میآید. یک ناتوانِ رنجور. «انسانِ پوکِ پر از اعتماد» در جستجوی آرمانی بس بعید.
بدون شک مطالعه کتاب «آلیور تویست» با داشتن داستانی منسجم و گیرا از تماشای نسخههای سینمایی آن لذتبخشتر است.
عدهای «اتاق» را یک کتاب سرگرمکننده میدانند. اما به نظر من «اتاق» یک کتاب نمادگرایانه است که از حسن اتفاق سرگرمکننده هم هست.