«سووشون» یکی از بینظیرترین رمانهای معاصر ادبیات فارسی است. شاید سیمین هنگام نوشتن این رمان در دریای خیال و احساسات خود غرق بود که توانست چنین اثر ماندگار و باورپذیری خلق کند.
غمسوزی داستان آدمهای خوبیست که نقش بازی نمیکنند، تصنعی در کلام و رفتار ندارند و تا آن جا که باید در بستر قصه شکل گرفتهاند.
فصل توتهای سفید که ریتم خوبی دارد و همانطور که گفتم خردهروایتهایش نیز جذاب است از فقدان قصهای که آن را روی پا نگه دارد رنج میبرد.
نویسنده «خیمه ماهتابی» با زبان قصهگو و خودمانی اطلاعات و وقایع تاریخی را به خواننده کم سن و سال خود توضیح میدهد.
موضوعی که در هرجای «فصل توتهای سفید» ردپایی از آن به چشم میخورد، در اصل مظلومیت زنان است؛ چه ایرانی و چه خارجی.
فصل توتهای سفید از حضور موثر مرد خالیست. مردان قصه زنانشان را از خود راندهاند و خود نیز در میانه داستان گم میشوند.
فصل توتهای سفید داستان تختی دارد. بدون فراز و نشیب خاص، بدون تکانه حتی بدون غافلگیری ویژه و یا حتی ساده.
«وقتی حیات خواب بود» داستانی بیغل و غش و بیحاشیه دارد. 125 صفحهای که کمتر از یک ساعت تمام میشود.
لیلا مهدوی معتقد است: مخاطب ارزشی و مذهبی عامه کمتر حوصله خواندن رمان جدی را دارد.
منیژه آرمین داستان را از زبان دو شخصیت اصلی، نرگسخاتون و رضاداد، که دختر و پسر افراسیاب هستند، بازگو میکند و همین تقابل جنسیت باعث رونمایی دو وجهه زن و مرد در دوران مورد نظر میشود.