اعمال انسانی، با نگرشی ادبی به حادثه گوانگجو، به ما آموخت که انسانیت همیشه در تقابل با خوی حیوانی آدمیان برنده است.
ماکس فریش در کتاب «اشتیلر» که در نگاه اول به نظر میرسد داستانی ایستا و ثابت دارد، ما را به دنیاهای مختلفی میبرد و در سفرهایی ماجراجویانه همراهی میکند.
رمان زیبای جاکارتا روایت تلاش حزب کمونیست اندونزی برای به ثمر رساندن انقلاب کمونیستی سراسری در اندونزی و دستیابی به سلطه است.
رمان نه فرشته، نه قدیس حال و هوا و فضای تلخ و سرد و بیهودهای دارد که این دقیقاً نشان از حال جامعه آن روزهای پراگ است.
«درد سنگ» روایتی تلخ و تکاندهنده ندارد و حتی در پایان تلخش هم مخاطب را با لبخند به حال خود رها میکند.
زبان و قلم ایوان بونین زیباست، لطیف است، اما با همین زبان زیبا، زشتیها، ناملایمتها و مصیبتهای انسانها را چقدر دقیق توصیف میکند.
جورج اورول در کتاب 1984 با فرض نبود حقوق اولیه انسان مثل عشق، آزادی و دانایی سعی میکند شما را قدردان وجود این مواهب کند.
محفوظ یکی از بدبینان بزرگ قرن بیستم است و این بدبینی نه به معنای یأس و نه به معنای فرار از مواجهه با واقعیت، بلکه نمایانگر دیدی بسیار واقع بینانه از واقعیتی فاسد است که باید آشکار شود.
گابریل گارسیا مارکز در مصاحبهای گفته بود: «تنها رمانی که آرزو داشتم نویسندهاش باشم رمان خانه زیبارویان خفته است.»
مت هیگ، نویسنده رمان کتابخانه نیمهشب، آرمانشهری را به رشته تحریر درآورده که میتوانیم بدون حسرت زندگی را پیش ببریم.