«رنج بیپایان عشق» به هیچ عنوان سیاسی نیست، اما کلمهکلمهای که از دل بیآلایش نویسندهاش بیرون آمده چراغ پرنوری است از تجربه، واقعیت و حقایقی که گاهی بهخاطر سیاستبازی مورد غفلت واقع شده است.
«بچه طهرون» دغدغههای زیادی را در کتاب گنجانده است که مهمترین آن شاید فرهنگ اصیل ایرانی و مفهوم خانواده است.
از نقاط قوت کتاب سدنصرالدین میتوان به اصطلاحات و لحن خوب شخصیتها اشاره کرد؛ نویسنده به خوبی لهجه تهرانی و لحن هر کدام از ساکنان خانه را منتقل کرده است.
سدنصرالدین پر است از خاطراتی که خواننده را به گذشته میبرد. خاطراتی ساده ولی درخور توجه. اگر قصهها بیش از نوع روایت برایتان ارزش دارند میتوانید از خواندن خاطرات یک بچه تهرون لذت ببرید.
امیر خیام در «سدنصرالدین» توانسته است تا حد زیادی بخشی از تاریخ و جغرافیایی فرهنگی ایران را در تهران پنجاه سال پیش روایت کند. خاطرهنویسی سهم عامه مردم از ادبیات است.
معمولا در نوشتن آثاری از این دست که به قالب ادبی متعهد نیست، نویسنده پیام خاصی مد نظر دارد که میخواهد آن را برساند یا یک برهه را منسجم تعریف کند تا برداشتی داشته باشد، اما این اثر چیزی نمیگوید.
محوریترین شخصیت کتاب «سد نصرالدین» خود شهر تهران است. به عبارتی دیگر، اماکن در این مجموعه خاطرات، عنصری حیاتی محسوب میشوند و این از همان عناوین و عبارات روی جلد کتاب نیز پیداست.
زن داستان ما همچنان که از معمولی بودن میگریزد، هنوز درگیر واگویههای ذهنی معمول است؛ و مگر میشود در یک دنیای معمولی و با اطرافیان معمولی زندگی بکنی و افکار معمول به سراغت نیاید؟
«گاف» داستانی است که از فقر حرف میزند. مسئله اعتیاد را مطرح میکند و به خوبی اختلاف طبقاتی در یک جامعه را به نمایش میگذارد.
پرداختن به چهره تاریک شهر پیش از گاف، جریان گرفته بود، اما میخواهم بگویم، گاف در همین جریان نوشتن از سویه تاریک شهر است اما کلیشهها را شکسته و در جریان گفتن حرف تازه افتاده است.