اشتراکات فرهنگی و آیینی میان ما و ژاپن کم است. اما زبان مشترک همه ما، از ژاپن گرفته تا آمریکا و ایتالیا، حقخواهی است. زندگینامه خانم سبا بابایی یک فراز و فرود دلنشین و به یاد ماندنی بود، اما آنچه
نویسنده روایت و رمانهای یکسویه شاید خیلی متوجه نباشد که حذف دیگری و یا تخفیف او موجب میشود روایت فتح و شکستهای ما اعتبار حقیقی خود را از دست بدهد.
بارزترین خصیصه «مهاجر سرزمین آفتاب» خود سوژه است. مسلمان شدن یک بانوی ژاپنی خودش در نوع خود یک سوژه است برای نوشتن.
آنچه در کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» نمود قابل توجه دارد و به نظر میرسد مدنظر نویسندگان هم بوده توجه به همین مقوله هجرت است. حتی عنوان این کتاب هم به صراحت به همین موضوع اشاره دارد.
«مهاجر سرزمین آفتاب»، شخص راوی کتاب است اما آنقدر ساده و صمیمی و بی آلایش دست مخاطب را میگیرد و با خود به سفر این زندگی میبرد که گویا ما نیز با او در حال هجرتیم.
عنوان «یگانه مادر شهید ژاپنی» که روی جلد کتاب نوشته شده ممکن است خواننده را دچار این اشتباه کند که پسر ایشان ژاپنی بوده و در جبهه ژاپنی حرف میزده. سبا بابایی تنها مادر ژاپنی یک شهید ایرانیـژاپنی است.
«مهاجر سرزمین آفتاب» روایتی متفاوت از تمام روایتهایی است که درباره مادران شهدا نوشته شده، زیرا هم راوی و تجربیات و سلوکش متفاوت است و هم شیوه چیدمان اطلاعات در کتاب متفاوت است.
«چراغهای روشن شهر» یک تصویر با شکوه و البته ساختارمند از حضور دختران و زنان کشور در روزهای جنگ تحمیلی است. روایتی که هم از گزارش و خبر مستند برخوردار است و هم از زبان و تصویر قوی بهره میبرد.
روایت سختیهای کار و همت آقای توکلی (مربی و مسئول گروه) در کتاب «مادر برام قصه بگو» میتواند نمودار خوبی از کار فرهنگی باورمند به آرمانهای انقلاب اسلامی باشد.
بدون شک «چراغهای روشن شهر» همان دختران و پسرانی هستند که تا پای جان برای روشن شدن دوباره چراغ خانههای ویران شده خرمشهر ایستادگی کردند.