«کارنامه خورش»به ما مخاطبین عام یادآور میشود که چرا برای مادربزرگانمان پخت غذا نوعی مناسک ارزشمند برای حفظ سلامت تن و روح اعضای خانواده بود نه سیر کردن شکم.
شاه آبادی در «دیلماج» به خوبی سمت و سوی جریان روشنفکری آن دوران را به تصویر میکشد؛ بدون تعصب در مقام راوی میایستد و قضاوت را به خواننده میسپارد.
«نان و عدالت در ایران عصر قاجار» تلاشی قابل قبول برای زدودن غبار از چهره میلیونها انسان ستمدیده و فرودستی است که به دلیل فقر و بیسوادی امکان نقل تجربه و کنشهای سیاسی خود به نسلهای بعدی را نداشتهاند و
کتاب «دوران قاجار» یکی از کتابهایی است که مخاطب با آن چیزی که روی جلد نوشته شده، در داخل جلد مواجه میشود و آدرس غلط نمیدهد.
«چادر کردیم رفتیم تماشا» از آن دسته کتابهایی نیست که خواننده نتواند لحظهای رهایش کند؛ این بار قرار است کتاب، خواننده را رها نکند!
«سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» نه تنها یک رمان طنز و سرگرمکننده است بلکه یک کتاب ایرانشناسی دوران قاجار هم هست.
شوستر پس از بازگشت به آمریکا بود که تصمیم گرفت دیدهها، شنیدهها و تجربیات هشت ماه حضورش در ایران را بنویسد، در واقع او از این کار قصد داشت بیگناهیاش را در مقابل افتراهای روس و انگلیس ثابت کند.
«در زمانه پنج شاه» کتابی مناسب در زمینه تاریخ اجتماعی است، چرا که مورخان عموما به خصوص در گذشته توجهی به وضع مردم نداشتهاند و آنچه که برایشان بیشتر اهمیت داشته تاریخ سیاسی بوده است.