قرن نو ـ دوست دارید 1401 شبیه کدام کتاب باشد؟
همه کمبود محبت دارند
هیچ کتابی پیدا نکردم که دلم بخواهد سال آینده حتی به فضای آن نزدیک باشد. اما در آخرین دوری که در کتابخانهام گشتم، چشمم روی «گزینه اشعار عمران صلاحی» ایستاد. «گزینه اشعار عمران صلاحی» شاعر وطنزپرداز بزرگِ درگذشته مناسبترین کتابی
قرن نو ـ روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
تِخِلمه!
اگر مواد نامناسبی در مدت زمان نامناسبی کنار هم قرار گیرند و به هم فشرده شوند، له میشوند و رطوبت موجود در هرکدام یا یکی، باعث میشود حالت خمیری پیدا کنند و از کیفیت بیفتند. مادر سامان میگفت که «تهرانیها»
قرن نو ـ کلمات دفرمه چه پیامی دارند؟
یافتن راهی به بیرون
هر طور که نگاه میکنم این کلمات نیستند که به دست مناند در کشوقوس بلکه این منم که فشرده میشوم و کش میآیم و حتی دفرمه میشوم در کلماتم.
قرن نو ـ سالی که 1400 نبود 1300 بود!
افسون از ما بهتران
خدا رحمت کند قدیمیها را که در هر حرفشان صدتا حساب و حکمت بود. مثلاً خدا بیامرز سلطنت خانم از همان بچگی مدام به پدر و مادرم میگفت نگذارید بچهتان اینقدر کتاب بخواند. هرکس کتاب خوانده یا دیوانه شده و
قرن نو ـ میدانستید هنرمند و طبیعت به هم شبیه هستند؟
سعی میکنم مثل بهار باشم
هر کس به من بگوید پیر شدهای خودش پیر است، موهای سفید نشانه پیری نیست، من هنوز خیلی جوانم. آنقدر که مداوم بخواهم اثر هنری تازه خلق کنم، فکر کنم، زندگی را نفس بکشم. بارها و بارها از پنجره خانهام
قرن نو ـ برای همه سبزه سبزکنندگان و سبزنکنندگان
سال سبز مقوایی!
ایرانی بودن شوخی نیست. یکجور ریشه داشتن است، یکجور سبز بودن است. یکجور حرکت در بستر رودخانه است، دیروز قشنگ زیاد داشته، اما فردا هم خواهد داشت.
قرن نو ـ روایتی از نوروز کرونایی در دیار غریب
نوروز با تصمیم شاذ آقای پادشاه!
برای سیامین نوروز زندگیام برنامه جدید نداشتم. طبق روال خودم را میرساندم به شهر کوچک و خانه بزرگ مامانجون. اما با ظهور کرونا و تصمیم شاذ پادشاه، نوروز متفاوتی در برابرم بود. باید عید را در خانه میماندم.
قرن نو ـ ماهی قرمز که تحلیل نداره!
تماشای رقص بالرین قرمز وسط هفتسین
یکی از لذتهای زندگیام این است که به تماشای بالرینهای کوچک قرمز رنگی بنشینم که سفره هفتسین را زیباتر میکنند.
قرن نو ـ روایتی طنز از مادر حسنی و گرانی شب عید
خرید رفتهام و نیست حد وسع من حتی!
اواسط اسفند ماه بود و مادر حسنی پس از تمام جنایات و مکافاتی که برای حمام بردن حسنی متحمل شده بود حالا باید شازده را جهت خرید لباس عید به بازار میبرد. وی گفت: «حسنی میای بریم خرید؟» حسنی گفت:
قرن نو ـ روایت یک رسم شمالی در «چهارشنبه سوری»
امشب خاتون کجاست؟
شما تا حالا «چهارشنبه خاتون» را دیدهاید؟ من او را ندیدهام. اما سالها چشم انتظارش بودم و از شما چه پنهان هنوز هم تهِ تهِ دلم، آنجا که چراغ منطق خاموش است حس میکنم هست، میآید و به خانهها سر