تصویر بیپرده تولستوی از مرگ
در ورطه جان دادن!
مرگ در این اثر چهره زشتی دارد، از پا میاندازد، تاب و توان را میگیرد، عقل را زائل میکند و وادارت میکند تا به دلیل این عذاب پی ببری.
مروری بر داستان جنایی «وقتی خورشید خوابید»
ایستاده روی پای تعلیق
نویسنده «وقتی خورشید خوابید» نتوانسته ایدههای خوب خود را به درستی پردازش کند تا بتواند حرفی را که به دنبالش است بزند.
«برده سور»؛ شیک و پوک مثل کومله
فرار از زندان
خاطرات و تجربیات سوژه در «برده سور» آن قدری کشش و ظرفیت و جذابیت دارد که اگر آن را به اهلش بدهند میتواند یک فیلمنامه بسیار خوب از آن بنویسد.
مجید قیصری هنرمندانه از خشونت گفته
این داستانها شما را یاد سلینجر میاندازد
شخصیتهای کتاب ساحل تهران آدمهاییاند که در جامعه امروز ما کمتر دیده میشوند. نه خودشان تمایل به دیده شدن دارند و نه حتی افراد جامعه میبینندشان.
روایتی از سودان، سرزمین انجیر فرعون و دستگاه امنیتی
جایی که نگاه کردن به خورشید هم جرم است
نویسنده در رمان «شکارچی کرم ابریشم» نه تنها به نقد فضای امنیتی کشورش پرداخته، بلکه به موازات آن دنیای کتاب و نشر در سودان را نیز مورد انتقاد تند و تیز خود قرار داده است و به معضل ایدهدزدی در
سفرنامه یک همسر طلبه از سفر تبلیغی
زن آقا و جای خالی جزئیات
از آنجایی که بعضی قصهها و اتفاقات با توجه به آداب و رسوم و اعتقادات مردم منطقه است و برای خواننده تازگی دارد، نیاز به توضیح بیشتری است و بهتر است مطلب کمی جزئیتر شود.
روایتی پادآرمانشهری از حکومت زنان
دیکتاتوریِ فمینیستی!
«زنان تشنه قدرت» را نمیتوان از آن دست آثاری دانست که تا مدتها ذهن شما را مشغول به خود کند اما اگر قدری علاقهمند به داستانهایی با درونمایه سیاسی هستید و از 1984 هم خوشتان آمده از یک بار خواندن
روایتی کمحجم ولی مهم از دوران معاصر
سایهروشنهای تاریخ
«امانت گندمزار» داستانی تروتمیز و بیحاشیه از بخشی کوچک اما مهم از تاریخ معاصر ایران است.
نگاه به جهان میلان کوندرا که از عدم قطعیت میگوید
سلطه کیچ تمامیتخواه
میلان کوندرا تلاش میکند نشان دهد که عصر ما بیش از همیشه از معنا تهی شده است و زشت و زیبا در انطباقی باورنکردنی با یکدیگر، چون نقطهای واحد به نظر میرسند. او از سلطه کیچ تمامیتخواه حرف میزند.
«سلولهای بهاری» روایت مردم ایران است
کتابی که ساز امید کوک میکند
سلولهای بهاری ساز امید کوک میکند و از بزرگترین میراث هستی سخن میگوید. سلول بهانه است برای این که برق امید را در چشمها بدرخشاند.