روایتی از درک هستی نورانی
آنجا نورها مست میشوند
در نماز جماعت، فقط یک نفر حمد میخواند و بقیه سکوت میکنند. به یاد خاطرهای تکراری میافتم. رویدادی که هرروز رخ میدهد. گنجشکان درختان اطراف خانه ما… دقایقی قبل از طلوع آفتاب، همه پرندگان شروع به خواندن میکنند. ناگهان پرندگان
روایتی از ایستادن بر قلهای به بلندای بیسوادی
مرتد به مقدسات فرهیختگان!
با بیسوادی و مرتد بودنم لذت میبرم. درست مانند کسی که فقط دلش میخواهد مخالف حکومت زمان خودش باشد و اسمش را در زندانیان سیاسی تاریخ حیات او، بنویسند.
تصویر من یا کاریکاتور آنها؛ مسئله این است!
تراژدی یک مسلمانی
تراژدی زمانی رخ میدهد که منِ مسلمان، تصویر برازندهای از اسلام در این عالم ثبت نکردهام و خب پاشنهآشیل امت میشوم و باعث دوباره شهید شدن پیامبر.
جنگنده یا منفعل، مسئله این است
پیادهروی با چریک لطیف
کفشِ خفتِ سکوت پایم را میزند ولی مسئلهام که نجنگیدن و انفعال است را میگویم و میگویم چه اثرات جبران ناپذیری بر زندگیام دارد، اما همچنان دنبال تغییر در جهت بهتر شدن اوضاع نیستم.
جستاری درباره چیستی جوانی
رقاصها جوانترند!
جوانی یعنی آدم در حال رقص باشد. حتی در اندوه و رنج، رقص هرکسی در زندگیاش متفاوت است. هرچقدر رقاصتر باشی، جوانتری. این تعریف رقص را خودمان در زندگی پیدا میکنیم. رقص، سلوک است. هر سالک جامعه خاص خودش را