روایتی از زندگی با عطر خوش کاغذ
من و کتاب و صندلی عقب پیکان بابا
1 نظر
کشوی میز مدرسه، پناهگاه کتابهای رنگپریدهای بود که پنهانی با خود به مدرسه میبردیم و چون صندوقچهای گرانبها وسط درس باز میکردیم و گوشهای از قلبمان انگار گرم میشد.