روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
روز سیونهم
0 نظرات
من میفهمم همهمون اینجا یه چیزو میخوایم. ولی من همهتونو دوست دارم. دوست ندارم سر من طوری با هم دعوا کنین که از من و مامانم دور بشین.
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
از صندلی عقب چیزی پیدا نیست
«ف» دارد «ملکه شینِ تنها» را تلفظ میکند که من میبینم «شین» در حال خفگی است. قهوه غلیظ ترک پریده توی گلویش. قهوه ریخته روی تونیک زرد خوشرنگش و بقیهاش سرازیر شده روی رومیزی کتان سفید میز. «شین» از جا