06 اردیبهشت 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

سیده عذرا موسوی تگ

فصل توت‌های سفید که ریتم خوبی دارد و همانطور که گفتم خرده‌روایت‌هایش نیز جذاب است از فقدان قصه‌ای که آن را روی پا نگه دارد رنج می‌برد.

موضوعی که در هرجای «فصل توت‌های سفید» ردپایی از آن به چشم می‌خورد، در اصل مظلومیت زنان است؛ چه ایرانی و چه خارجی.

فصل توت‌های سفید از حضور موثر مرد خالی‌ست. مردان قصه زنان‌شان را از خود رانده‌اند و خود نیز در میانه داستان گم می‌شوند.

فصل توت‌های سفید داستان تختی دارد. بدون فراز و نشیب خاص، بدون تکانه حتی بدون غافلگیری ویژه و یا حتی ساده.

فروغ که دختری‌ست بی‌پیوند شده، در چنبره ضرورت بقا گیر افتاده و در تنگنای معامله کردن خویش با مشتری‌های شهر نو بر سر زنده ماندن، چون غریقی در آستانه خفگی فقط و فقط دست‌وپا می‌زند.

دختر راوی «پرواز اسب سفید»، با حساس‌ترین مسائل دنیای امروز پیوند خورده و می‌خواهد مخاطب را هم با همه آن چیزها مرتبط بکند. انگار سیده‌عذرا موسوی سری را که درد نمی‌کرده دستمال بسته و نوجوانان را انداخته وسط ماجرایی که

من بهمن محمدی، معروف به «بهمن نوستالژی» (قبلا درباره این لقب برایتان حرف زده‌ام)، پانزده ساله از اصفهان هستم و این بار البته به قول مامان، با قصه‌ای تقریبا نامربوط، کتاب «شاخ دماغی‌ها» را برایتان معرفی خواهم کرد.