محمود پوروهاب برای نوجوانان از یک همراه سخن میگوید
همزبان با نوجوان
محمود پوروهاب در مجموعه شعر «با تو هوا خوب است» همه این ویژگی ها را با هم روی میز شعر گذاشته است و با اینکه حالا 62 سال تقویمی از سن او میگذرد، هنوز دلش و قلمش در هوای نوجوانی
مروری بر کتاب «کاشکی اجازه داشتم»
زندگی ساده است
شاعر، زندگی را همانقدر ساده تصویر می کند که الاکلنگ چیزی را بالا و پایین میکند و فراز و فرود، سختی و آسانی و تلخی و شیرینی میآفریند.
چگونه یک داستان کهن ایرانی را به خورد بچهها بدهیم؟
پهلوانهای ایرانی را بشناسیم
یادآوری و بازآوری داستان انسانهای نمونهای که هم زور بازو داشتند و هم اخلاق نیکو، برای نسل مخاطب اینگونه کتابها اقدامی پسندیده است.
«دختر آقا لکلک» پیشنهادی برای پرورش ذوق بچهها
شب شعری برای فسقلیها
دقت کردهاید که شعرهای بچهها ترکیبی از جملهها یا شبهجملههای خیلی کوتاهاند، تا هم راحت فهم بشوند، هم راحت به خاطر سپرده شوند و هم راحتتر به زبان بچه بنشینند؟ دختر آقا لکلک، مجموعه شعرهای مریم اسلامی، هم همین ویژگی
«سندباد بحری» و رویکرد تعلیمی قصههای کهن
همهچیز افسانه نیست
در فرجام قصهگویی سندباد، آنچه در ذهن هندباد تهنشین میشود، ایمان دوباره به این ضربالمثل قدیمی است که «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد».
آموزش مهارت دستشویی رفتن با یک کتاب
رقابت نفسگیر با رقیب بدبو!
استنلی در این داستان، حس درونی بچهها را به سمت آگاهی درباره ناخوشایندی خیسشدن یا آلودهشدن لباس و پوشک میبرد.
گپهای مادر و فرزندی
مراقبت کردن از بچهها با آموزش
«لمس خوب، لمس بد» از جمله کتابهای خوبی است که با ملاحظات درونفرهنگی اندکی، برای پدر و مادرهای ایرانی هم قابل استفاده است تا با خواندن آن برای کودکانشان، هم خود را به مهارتهای لازم برای آموزش خودمراقبتی جنسی مجهز
مکاشفه با هرکولس و کلینت ایستوود
معجونی از هیجانات رامنشدنی یک نوجوان
«در یک ظهر داغ تابستان دختری از بصره آمد» همه آن چیزهایی را داراست که نویسنده باید برای جذب نوجوان امروزی به آنها مجهز باشد: زبان تصویری، روایت کنشمند، ادبیات زبانی جذاب، مضمون نو و شخصیت درگیرکننده.
سفری به دنیای عیاران
سکانسی درخشان از زندگی پهلوان کاشی
نویسنده «پهلوان شیردل» آگاهانه به سراغ درخشانترین سکانس زندگی دلاور کاشی رفته و در عین ایجاز، هم از اوضاع و احوال اقتصادی و سیاسی و اجتماعی عصر قصه گفته و هم آنچنان حق کلام را درباره پهلوان ادا کرده که
روایتی از دیوانگی بیدرمان یک کتابباز
اجاره بگیرها!
سلیقهام هم دستشان آمده بود. همانهایی را برایم انتخاب میکردند که دوست داشتم بخوانم. کار به جایی رسیده بود که گاهی کتابهای جدیدِ تازه از تنور چاپخانه درآمده را توی قفسه نمیچیدند.