09 فروردین 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

طاهره آشیانی تگ

«ایو سن لورن» با آن روبان بنفش مثل یک جنتلمن روی صندلی جلو، نشسته بود. صدای خواننده گروه دال‌بند از ضبط صوت داخل ماشین پخش می‌شد.

هنوز هم هر ماه رمضان به این فکر می‌کنم آن سحر با صدای ستاره‌ها بیدار شدم یا با صدای دعای ابوحمزه که آسمان آن را انعکاس می‌داد؟

یکی از لذت‌های زندگی‌ام این است که به تماشای بالرین‌های کوچک قرمز رنگی بنشینم که سفره هفت‌سین را زیباتر می‌کنند.

من آدم خرید آنلاین نیستم، من گشت‌وگذار آنلاین برای خرید را دوست ندارم چون بین من و آن زندگی که دوستش دارم فاصله می‌‌اندازد.

سینما برای ما این‌جوری بود، پکیچ کاملی از تفریح بود برای آخر هفته. همه این‌ها بود که ما را عاشق سینما کرد. سالن‌های سینمای شهر من را خانمی ارمنی ساخته بود بنام خانم آرشاک.

این یلدا هم می‌گذرد. نوروز و یلدای سال آینده او و دخترکش از رنج‌ها عبور کرده‌اند

آن سال‌ها جلال‌خوانی مد بود اما نه برای بچه‌های دبستانی و یا حتی راهنمایی. برادرهایم جلال می‌خواندند، همانطور که شعرهای احمد شاملو را می‌خواندند و درباره آنها صحبت می‌کردند.

ما هم پولدار نبودیم و به قشر مرفه تعلق نداشتیم اما راستش را بخواهید کتاب ارزان بود. یک روز اگر پفک و هله و هوله نمی‌خریدیم، می‌توانستیم با پولش کتاب بخریم.

کتاب «زنانی که با گرگ‌های می‌دوند» به ما می‌گوید: یاد بگیریم برای خودمان مادری کنیم در همه شرایط در همه سنین. فرقی نمی‌کند چند ساله‌ایم.