«هیژده چرخ» و جای خالی جزئیات بیشتر
خردهروایتهای یک خادم
«هیژده چرخ» هجده روایت کوتاه از زبان خادم افتخاری حرم حضرت معصومه(س) میخوانیم و با تجربهزیستهای یونس عزیزی در مقام خادم ویلچریها! آشنا میشویم.
مروری بر «مکاشفه بهاری یک همسایه واله»
این کتاب برای چه کسانی نوشته شده؟
«مکاشفه بهاری یک همسایه واله»، نشانگر استعداد نویسندهاش در به کار گرفتن تکنیک است که با تمرین و دقیق خواندن میتواند منجر به خلق داستانهای بهتر شود.
معمولی بودن بد است؟
دیوارهای کوتاه، سقفهای ترک خورده
زن داستان ما همچنان که از معمولی بودن میگریزد، هنوز درگیر واگویههای ذهنی معمول است؛ و مگر میشود در یک دنیای معمولی و با اطرافیان معمولی زندگی بکنی و افکار معمول به سراغت نیاید؟
اختلاف طبقاتی و تبعاتش به روایت «گاف»
معمولی بودن کلافهتان کرده؟
«گاف» داستانی است که از فقر حرف میزند. مسئله اعتیاد را مطرح میکند و به خوبی اختلاف طبقاتی در یک جامعه را به نمایش میگذارد.
شخصیت اصلی «گاف» زن است
تاریکیهای روشن یک شهر
پرداختن به چهره تاریک شهر پیش از گاف، جریان گرفته بود، اما میخواهم بگویم، گاف در همین جریان نوشتن از سویه تاریک شهر است اما کلیشهها را شکسته و در جریان گفتن حرف تازه افتاده است.
آغازی خوب با پایانی روشن
کتاب بشارت
گاف رمانی پاکیزه، شریف و محترم است. رمانی که قطعا نوید حضور بانویی اهل اندیشه و مانوس با کلمه را به ادبیات ایران میدهد.
نویسنده «گاف» کار سختی انجام داده است
روایتی از تلاشهای یک زن
بدون تعارف باید بگوییم که نوشتن اثری اجتماعی در باب پدیده فقر و شکاف طبقاتی بیآنکه نویسنده حتی به مرز شعارزدگی نزدیک شود؛ کار آسانی نیست، اما این اتفاق در «گاف» رخ میدهد.
ردپای مصطفی مستور و جلال آلاحمد در رمان یک طلبه
بیپیامبر، با معجزه
نویسنده «پیامبر بیمعجزه» قصد دارد بگوید حمید یک روحانی معمولی است اما پیش فرضهای ذهنیاش جلو میدود و میگوید بالاخره روحانیت هرچند معمولی هم باید یک عصای موسی داشته باشد.
«گاف» و چیزهایی که هست
متعهد، امیدوار، زنانه و چیزهای دیگر
گاف نه به معنای مصطلحِ آن، که در واقع اشاره نکتهسنجانهای دارد به فاصله میانِ لایههای جامعه. فاصلهای که به قدری زیاد میشود تا آدمهای جامعه همدیگر را نبینند و رسانشی بینشان برقرار نباشد.
«آتشگاه» تصویر کم دارد
نشستن پای آتش داستان یک خونشریک
«آتشگاه» تصویر کم دارد! نویسنده بار تصور را به دوش خیال خوانندهاش گذاشته، اما خواننده از او چندان ملول نمیشود؛ چون کامش چنان از داستانگویی این همزبان «خونشریک» خوش است که به شوق تماشای آتش رنگی پودر برقک، کتاب را