تجربه جهانهای نزیسته از پنجره کلمات
پیله پایان پروانه نیست
دست به دامن کتابهایم شدم. هر چه قصه بلد بودم را توی ذهنم ردیف کردم و زیر و بمش را گشتم اما در هیچ کدامش حرفی از برگشتن چیزی که مرده به میان نیامده بود.
قرن نو ـ راههایی برای کنترل کرم کتاب درونمان!
نوروزِ فرهیخته
قرار شد نوروز 1401 چه کار نکنیم؟ استوری و پستی از عکس چند کتاب با کپشنی به مضمون «میخوام بخونمشون» و «نوروز فرهیخته من» نگذاریم.
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
روزی بر میگردی…
پدر گفت: «دکتر واسی، احوالت رو پرسید. بهش گفتیم که
چرا نباید کتاب بخوانیم؟
واکسیناسیون را جدی بگیرید!
چرا باید کتاب بخوانیم؟ سؤالی که خیلی زیاد طرح شده و از همین الان تا فردا صبح خروسخوان میشود دربارهاش حرف زد و دلیل تراشید. ولی اینبار بیاییم به رسم آنهایی که فلسفه و منطق خواندهاند طور دیگری به قضیه
روایتی از پشت پرده کتابخانههای مدارس
مافیای کتاب!
به نظر من اگر تنها یک گروه مافیا در عالم وجود داشته باشد که نه تنها نباید با آن مبارزه کرد بلکه لایق این است که تا حد امکان زیر پر و بالش را بگیرند و توجه همه را به
روایتی از یک مشکل رایج میان کتاببازها
پیرمرد طماع در جلسه ترک اعتیاد
خندهدار است اما بعضی از کتابها را هم به این خاطر خریدهام که به هر جایی سرک میکشیدم، رد پایشان را میدیدم و همین باعث میشد تصور کنم که یک قافله در حال حرکت است و من اگر دست نجنبانم،