روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
پایان یک قدیسه
همسر و دخترش در سکوت میآمدند و میرفتند و انگار دوتایی به این نتیجه رسیده بودند نباید به شلوغی و پرسروصدایی قبل زندگی کنند. انگار آن شور و هیجان و خنده عادی زندگیشان، نوعی بیحرمتی به بیماریست که دارد روزهای
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
راسکولنیکوف کابُلی
پیرمرد ریزریز آن زیر چیزی میگفت. چشمهایش میان آنهمه چروک موربِ صورتی، مرطوب شده بود. حنان خم شد تا بشنود: «پس راسکولنیکف شدی حنان؟ توام آدم حسابی نبودی؟ من آدمشناسم. یعنی تو رو نشناختم؟»
قرن نو ـ روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
تِخِلمه!
اگر مواد نامناسبی در مدت زمان نامناسبی کنار هم قرار گیرند و به هم فشرده شوند، له میشوند و رطوبت موجود در هرکدام یا یکی، باعث میشود حالت خمیری پیدا کنند و از کیفیت بیفتند. مادر سامان میگفت که «تهرانیها»
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
منو ببخش کوچولو
نگران اینش نباش! اونها از خودمونن. شبیهمونن. لازم نیست پول زیادی خرجشون کنیم که بتونن توی جامعه آلمانی زندگی کنن. مثل خاورمیانهایها، چه میدونم این عراقیها و سوریها و ایرانیها نیستن که باید از صفر همهچی رو یادشون بدیم تا
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
باربیخانم
اون قیافه خوشگل و هیکل باریکتو برداشتی آوردی قاطی این همه زن زشتشده چپرچلاق؟! که همهشون مدتهاست حسرت یه رژ به دلشون مونده؟ که نصفشون اصلا لبی ندارن برای رژ! بعد تو برای من ماتیک قرمز میزنی؟!
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
سایه برادرم
سایه سیاه مردی که ممکن بود برادرش باشد، نزدیک میشد و حجم و جرم پیدا میکرد و او اینپا و آنپا میکرد و نمیدانست باید بماند یا مثلا بگریزد به جایی امن و روشن مثل مکدونالد پشت سرش؟
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
فستیوال مرگ او
از فکر طراحی آن خاطرهها و موقعیتتراشی برای بیان آن جملهها، نشاطی عجیب به جانش دوید. انگار تئاتری را کارگردانی و با گروهش تمرین کند که برای زمان و مکانی دور از او، اجرا کنند.
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
سلفی ده نفره
کثریتشون حتی اسم محمد خردادیانم نشنیده بودن. چی میگم؟ باورتون میشه حتی خیلیهاشون گوگوش رو نمیشناختن؟! ابی، داریوش
اینجا خبری از جن و پری نیست
مثل یک لیوان آب خنک
«دستنوشته مرموز» داستانی نوجوانانه و برای نوجوانان است. خواندنش به نوجوان این حس را میدهد که گاهی حتی بزرگترین اتفاقات دنیای بزرگسالان هم ممکن است برای نوجوان بدل به فاجعه نشود.
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
چمدان مامان
مامان همواره مثل پری پریشانموی سادهپوشی، میان کتابها سرگردان بود. و پدر از کُشته بیزنسهاش پُشتهی موفقیت میساخت و دوست داشت اثر موفقیتهای مالیش رو در ما ببینه.