دموکراسی چگونه بلعیده میشود؟
مرگ جمهوریت
ضیا قاسمی رمان را پیش از ماجراهای این چند ماه اخیر افغانستان نوشته است، اما عجیب و جالب است که میبینیم اتفاقی که سالها قبل و با روی کار آمدن امارت اسلامی طالبان رخ داده بود، دوباره تکرار شد.
داستان یک شهر ـ شیراز
قصههای زمرد سبز زیبا
بعضی شهرها خودشان قصهاند اصلا. از گذشتههای دور انگار در کوچههایشان که راه میرفتهاند تا همین امروز که ما راه میرویم، مدام صدایی به گوش میرسد که میگوید «یکی بود، یکی نبود». شیراز یکی از همین شهرهاست که هرچند به
قرن نو ـ برای همه سبزه سبزکنندگان و سبزنکنندگان
سال سبز مقوایی!
ایرانی بودن شوخی نیست. یکجور ریشه داشتن است، یکجور سبز بودن است. یکجور حرکت در بستر رودخانه است، دیروز قشنگ زیاد داشته، اما فردا هم خواهد داشت.
«ماتی خان» و روایت یک اعتراض
این کلاه پوستی نماد غیرت است
«ماتی خان» روایت یک اعتراض است، اعتراض قبیلهای که قصد ندارد اجازه دهد زیر چرخدندههای مدرنیته وارداتی رضا پهلوی و نامردمی ماموران دولتی له شود و فرهنگش دیگرگونه شود.
بیایید با هم چند داستان برفی بخوانیم
ما را با برف نوشتهاند
نمونههای داستانی بسیارند که هر کدام از برف به نیتی استفاده کردهاند. حالا شما هم شال و کلاه کنید که میرویم برخی داستانهای برفی که با برف در ذهنمان ماندگار شدهاند، مرور کنیم.
«چمدانهای باز» نگاهی منطقی به مهاجرت دارد
روایت تنهایی آدمها
«چمدانهای باز» اولین تجربه سیدمحسن روحانی است و گاهی به نظر میرسد محافظهکارانه نوشته شده یا آشنایی نویسنده با محیط هنوز آنقدرها کامل نیست و با دیدی چندان موشکافانه محیط را نگاه نمیکند.
داستان یک شهر ـ اهواز
زیبای غمگین
امروز روز اهواز است. روز این شهر گرم مهربان زخمی که نویسندههای خوب هم زیاد دارد و البته نویسندگان خوب هم زیاد سراغش رفتهاند. البته طبیعتا مانند هر شهر دیگری حقش در ادبیات داستانی معاصرمان ادا نشده و آنقدر زنده
روایتی از مواجهه با مرگ و درد
دریا همیشه مردگانش را پس میدهد
دریا همیشه مردگانش را پس میدهد و میگذارد نیست و نابود شوند. دریا برای زندهها آدم را به جنگ و شکار فرا میخواند. و ما کاش در دلمان دریایی داشتیم که ماهی مردههای وجودمان، که پرندههای مرده را روی آب
داستان یک شهر ـ کرمان
پر نقشونگار، مثل قالی کرمان
هفدهم دی در تقویم به نام «کرمان» نامگذاری شده است. همین شهر پرقصهای که میخواهیم برویم سراغ نویسندگانش و ببینیم چقدر شهرشان را به داستانها و رمانهایشان راه دادهاند و از آن نوشتهاند.
داستان یک شهر ـ مشهد
داستانهای اندک برای یک شهر بزرگ
مشهد، شهری بزرگ که نویسنده خوب هم کم ندارد، آیا نباید در ادبیات داستانی ما پررنگتر باشد؟ عجیب نیست فهرست داستاننویسانی که به هویت این شهر در آثارشان پرداختهاند، همینقدر کوتاه و جمعوجور باشد؟