30 فروردین 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

View all post

«درد سنگ» روایتی تلخ و تکان‌دهنده ندارد و حتی در پایان تلخش هم مخاطب را با لبخند به حال خود رها می‌کند.

فصل توت‌های سفید که ریتم خوبی دارد و همانطور که گفتم خرده‌روایت‌هایش نیز جذاب است از فقدان قصه‌ای که آن را روی پا نگه دارد رنج می‌برد.

اشک حوا روایت داستانی زنان است. زنانی که سلسله‌وار صبر، عشق، مقاومت و گذر از طوفان را نسل به نسل و سینه به سینه به یکدیگر منتقل کرده‌اند.

بارها شده درحال انجام کاری یا در حین صحبت با کسی بودم که موضوعی برای نوشتن به ذهنم خطور کرد. این موقع‌ها پشت سر هم جمله به ذهنم هجوم می‌آورد. جمله‌هایی کاملا مرتبط که کلماتش مثل دانه‌های تسبیح کنار هم‌اند.

نویسنده «خیمه ماهتابی» با زبان قصه‌گو و خودمانی اطلاعات و وقایع تاریخی را به خواننده کم سن و سال خود توضیح می‌دهد.

موضوعی که در هرجای «فصل توت‌های سفید» ردپایی از آن به چشم می‌خورد، در اصل مظلومیت زنان است؛ چه ایرانی و چه خارجی.

زبان و قلم ایوان بونین زیباست، لطیف است، اما با همین زبان زیبا، زشتی‌‌ها، ناملایمت‌ها و مصیبت‌های انسان‌ها را چقدر دقیق توصیف می‌کند.

وقتی یک نوت را در روزهای مختلف می‌نوازم، هربار صدای متفاوتی دارد. یک روز صدای کلید انداختن در خانه‌ای خالی، یک روز صدای برخورد پاشنه کفش تو با زمین، هنگام رقص.

جورج اورول در کتاب 1984 با فرض نبود حقوق اولیه انسان مثل عشق، آزادی و دانایی سعی می‌کند شما را قدردان وجود این مواهب کند.

فصل توت‌های سفید از حضور موثر مرد خالی‌ست. مردان قصه زنان‌شان را از خود رانده‌اند و خود نیز در میانه داستان گم می‌شوند.