دوستانِ فرهاد، روایتی برای یک «پهلوان مُرده»
تو هم با من نبودی!
شاید اگر مهدی اخوانثالث در این روزگار زنده بود، یک بند از شعر «آدمک» را تغییر میداد و به جای «پهلوان زنده را عشق است» مینوشت، «پهلوان مُرده را عشق است». تعارف که نداریم، این دیگر برایمان عادی شده که تا کسی زنده است سراغی از او نمیگیریم همین که روح از جسمش جدا شد و عزیز میشود و یادمان میافتد که باید برایش شوگنامهها بسراییم و بازوبند سیاه بر بازو!
فرقی هم نمیکند سیدمرتضی آوینی باشد یا محمدرضا شجریان، در سوگواری و سوگواره و یادبود و کارهایی پس از فوت شدن افراد همه مثل هم هستند. کسی هم نیست آن وسط بپرسد، «دوستان! وقتی این فرد زنده بود چه گلی به سرش زدید که حالا پس از مرگش اینطور آب چشم پای جنازهاش میریزید؟» الا چنین پرسشی بیمعنی است و کسی هم دنبال پاسخ دادن به آن نیست، اگر هم کسی درصدد پاسخ دادن باشد رطب و یابسی به هم میبافد که جواب ندادن به آن جواب شرف داشت.
حالا امروز (9 شهریور 1400) نوزده سال از روزی که چراغ عمر «فرهاد مهراد» خاموش شد میگذرد. خوانندهای که ماندن را بر رفتن ترجیح داد و سکوت در وطن را بر هیاهو در آن سوی آب برتری داد تا سالها صدایش در سکوت بماند و به گوش کسی نرسد. امروز کسی نمیپرسد فرهاد در زمان حیاتش با چه دشواریهایی دست و پنجه نرم تا مجوز فعالیت بگیرد، کنسرتش چگونه لغو شد، چطور با بیماری جنگید و اینکه چگونه در غربت خاموش شد؟ کسی کاری با این پرسشها و شیوه زندگی او ندارد، بلکه «پهلوان مُرده را عشق است»!
«فرهاد و دوستان؛ گذری بر زندگی هنری فرهاد مهراد» کتابی است که به این مناسبت میخواهیم خیلی کوتاه دربارهاش با هم حرف بزنیم. کتابی که نشر نگاه آن را منتشر کرده و عکس روی جلد و عبارت آن کافی است تا گروهی از مخاطبان را به سمت خود جذب کند. گروهی که احتمالا در گروه سنی تازهجوانان قرار بگیرند و شور و شوقی دارند تا درباره چهرههایی مانند او بیشتر بدانند. گروهی که با همین عکس جلدها و عناوین دست به جیب میشوند تا چیز بیشتری بدانند اما بدون اینکه تورقی کنند خرید میکنند و همان میشود پایه دانستههایشان درباره یک شخصیت یا رویداد تاریخی!
فرهاد مهراد را باید شخصیت رازآلود و مانده در پشت ابر معرفی کرد. خوانندهای که چیز زیادی از او نمیدانیم و حرفهایی هم که دربارهاش گفته میشود اغلب یا صحیح نیست یا از محل اصلی خود دور شده و به ناراستی آغشته شدهاند. این ناشناخته و رازآلود بودن ریشه در شخصیت خودش دارد. او در قامت یک انسان هنرمند به هنرش توجه میکرد و حواشی را کنار میگذاشت. بسیاری سعی میکنند جوانهایشان با فرهاد آشنا نشوند، برخی فرق فرهاد و فریدون فروغی را نمیدانند و این دو را با هم اشتباه میگیرند، عدهای نیز او را تبدیل به بتوارهای میکنند در حالی که شناختشان بندانگشتی است؛ در این فضا است که عدهای تلاش میکنند از آب گلآلود ذهنها و افکار عمومی ماهیگیری کنند. خاطرهسازی کنند و خود را مطرح کنند. فرهادی که تلویزیون در مناسبتهایی مثل «هفته وحدت» یا نزدیک نوروز یکی دو قطعه از کارهایش را پخش میکند ولی هیچگاه تلاش نکرده او را معرفی کند.در واقع هرکس تشخیص داد صاحب صدای «وحدت» یا «محمد (ص)» که شعری از سیاوش کسرایی را میخواند، فرهاد است که هیچ، هرکس هم تشخیص نداد چیزی را از دست نداده است.
کتاب «فرهاد و دوستان» اثر حامد احمدی در این فضا چندسالی (1396) است که از انتشارش میگذرد. کتابی که حجم زیادی ندارد و تکیهاش بر روی روایتهایی است که «دوستان» فرهاد درباره او نقل میکنند. «عکس یادگاری دوستان فرهاد»، این عبارت بهتری است برای کتابی سراسر عصبیت.
راوی کتاب یکی از شیفتگان فرهاد است. او به خودش اجازه میدهد دیگران را به هر شکل و شمایلی که دستش میرسد تخریب و تخطئه کند تا روایت خودش را اصیل جا بزند. او به بهانه اینکه دوستان فرهاد حق دارند فرهاد را روایت کنند فقط روایت شهیار قنبری را بازگو میکند، حتی اسفندیار منفردزاده هم حاضر نمیشود روایتی داشته باشد و راوی تلاش میکند از حرفهای قبلی منفردزاده بخشهایی را برای کتابش جدا کند، بخشهایی که در مسیر هدف کلی کتاب است. او سعی میکند همسر فرهاد را از صحنه خارج کند و دوستان دیگری مانند شهبال شبپره و خسرو لاوی و … دیگران هم کلا بیرد شدهاند و راویِ نگرانِ اصالتها، روایتی یکجانبه از زبان شهیار قنبری را به خورد مخاطب میدهد. خواننده احساس میکند این کتاب به نوعی بیانیه قنبری است در دفاع از خودش و کاری به فرهاد ندارد. انگار که عکس یادگاری گرفتهاند و در ردیف اول شهیار قنبری و اسفندیار منفردزاده و فروشنده یک فروشگاه به همراه راوی کتاب در صف ایستادهاند و فرهاد بینوا در صف پشتی روی پنجه بلند شده تا در عکس جا شود ولی خب فقط گوشهای از پیشانی و چشم راستش در تصویر جا شده و این سرنوشت فرهاد و دیگرانی است که راویان متعصبی دارند.
راوی در سراسر کتاب تلاش میکند خودش را یک شیفته فرهاد جا بزند ولی به نظر میرسد بیشتر شیفته شهیار قنبری است تا فرهاد و متن سراسر عصبیت او هر خوانندهای را اذیت خواهد کرد.
کتاب نتوانست گذری بر زندگی هنری فرهاد داشته باشد، بلکه بیشتر روایتی از فراز و فرودهای شهیار قنبری در مواجهه با خوانندهای به نام فرهاد است. اتفاقی که در تاریخنگاری کمسابقه و حتی بیسابقه نیست که راوی به اسم روایت تاریخ دست به روایتی یکجانبه از آن چیزی که در ذهن خود از تاریخ دارد بزند. در مجموع این کتاب یکی از معدود آثاری است که در این فضا در دسترس مخاطبان است.
عنوان: فرهاد و دوستان؛ گذری بر زندگی هنری فرهاد مهراد/ پدیدآور: حامد احمدی/ انتشارات: نگاه/ تعداد صفحات: 136/ نوبت چاپ: اول (1396).
انتهای پیام/