31 فروردین 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

مجلهٔ الکترونیک واو

نگاهی تازه به جنگ در «مهاجر سرزمین آفتاب»
روایت شگفتی‌ها

می‌خواهم این زندگی‌نامه را روایت شگفتی‌ها بدانم. زیرا اگرچه گزاره‌هایی که حمید حسام و مسعود امیرخانی در مسیر نوشتن مطرح می‌کنند، صورت تازه‌ای دارند اما اگر درباره هرکدام از این خرده روایت‌ها دقت کنیم خودشان به تنهایی یک سوژه­ و یک انگیزه‌اند برای نوشتن. می‌توان این زندگی‌نامه را مثل یک سریال تصور کرد که البته موضوع واحد و خط روایی ساده و مستقیمی دارد. به همین سبب است که اثر با یک ریتم نسبتا تند پیش می‌رود.

نویسنده در این زندگی‌نامه نگاه موشکافانه‌ای به پدیده‌ها دارد و لطف اثر این است که چیزی از قلم نمی‌افتد.

نکته‌ای که در بررسی این روایت به لحاظ فرم وجود دارد، تقابل فرهنگ است. این که بتوان حول دو فرهنگ از دو جامعه که فاصله بسیار زیادی با هم دارند دست به مشاهده و بررسی زد، یکی از ویژگی‌های بارز این اثر است.

نویسنده در کنار راوی، به دوگانگی فرهنگ اول واقف می‌شود و بعد از آن سعی می‌کند که آن را زیست کند. بعد از اینکه خودش به فصل مشترک فکری با راوی رسید آن را به رشته تحریر درآورد. البته نویسنده در گفت‌وگوهایش تصریح کرده که تا به درک زیستی با یک سوژه دست پیدا نکند، دست به نگارش اثر نخواهد زد. پیش‌تر آثار ارزشمندی از حمید حسام خوانده‌ایم که می‌دانیم حاصل تجربه زیستی او بوده‌اند خاصه «آب هرگز نمی‌میرد» یا «خداحافظ سالار» و موارد دیگری. اما در این خصوص به علت تفاوت فرهنگی و حتی گاهی تفاوت‌های زبانی قصه فرق می­‌کند و شاید جز مطالعه سوژه، نویسنده باید یک جامعه بیگانه را مطالعه کند و بعد دست به اکتشاف و خلق بزند.

گذشته از این در همین روند ما شاهد این هستیم که نویسنده تعمدی فرهنگ را گاهی درونی نمی‌سازد و می‌خواهد مخاطب را با صورت جدیدی از مفهوم آشنا سازد. با توجه به ریتم نسبتا تندی که «مهاجر سرزمین آفتاب» دارد، مخاطب از خرده روایتی جا نمی‌ماند و شاید دلیلش این باشد که گذشته از سوژه یا راوی! نویسنده در روایتش حضور دارد. یعنی آقای حسام در درون این گزارش و زندگی‌نامه‌نگاری توانسته است با زندگی خانم یامامورا مماس شود. در مورد روایت‌نویسی خیلی مهم است که گزارش از سوژه حداقل تغییر را داشته باشد زیرا این جا فرم اثر ایجاب می‌کند که مخاطب بی‌کم و کاست با صحنه‌ها یا بهتر بگویم خرده روایت‌ها مواجه شود. این مواجهه اگر به درستی صورت بگیرد، و زبان سو دهنده‌ای در بیان روایت به کار نرفته باشد منجر به انتقال حس و درگیر شدن مخاطب با اثر می‌شود.

در مورد ضرباهنگ اثر یا روایت البته نباید از این نکته غافل شد که گاهی برای ساخت فضا یا اتمسفر و بیان حس و حال، نویسنده خط روایی را متوقف می‌سازد تا نکته‌ای را در شرایط ایستا بیان کند. یعنی بیش از آن‌چه باید خرده روایتی را تشریح می‌کند و مخاطب را متوقف می‌سازد اما در بیشتر موارد زود از خرده روایت‌ها عبور می‌کند.

در مجموع باید بگویم بارزترین خصیصه این اثر، خود سوژه است. مسلمان شدن یک بانوی ژاپنی خودش در نوع خود یک سوژه است برای نوشتن. زیرا چیزی که از فرهنگ شرق به ما رسیده است ثبات قدم و استمرار در ایده و نظر و البته استمرار و تلاش برای به اعتلا رساندن آن است. خصوصا در مورد قشری که تعلیمات بودا را سرلوحه زندگی خود قرار داده‌اند. حال در این شرایط تغییر و تحول در ایدئولوژی و جهان‌بینی و بالطبع مسیر پر فراز و نشیب آن سوال برانگیز است. حال اگر در پس این زندگی پر از چالش ما با بانویی مواجه شویم که «یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران» باشد.

اگر بخواهیم نگاهمان را به جنگ، از سرحد سرزمینمان فراتر ببریم، گذشته از سیاهی‌ها و شوربختی‌های جامانده از جنگ، این مقوله در خود یک ویژگی دارد و آن نزدیک‌تر ساختن انسان‌ها به یکدیگر است. گاهی حس همدردی و حس آسیبی که از جنگ‌ها به انسان‌ها رسیده است مرزها را می‌شکند. فرهنگ‌ها را دور می‌زند و آنچه مهم می‌شود، نگاه اعتقادی و راسخ به پدیده جنگ است. در پس همین نگاه است که مرگ ارزشمند می‌شود و شکل عرفانی و معرفتی به خود می‌گیرد. همه ما در دینمان مرگ در راه خدا و شهادت را یک زندگی می‌بینیم نه یک پایان.

حالا نکته‌ای که در این بین وجود دارد، این است که بانو یامامورا اول باید در مسیر یک تغییر و تحول اعتقادی پیش برود تا دل و جانش با دین تازه مانوس شود و بعد کم‌کم پایه‌های ایمانش را استوار سازد. بعد از آن است که باید به یک درک عمیق خدایی برسد که بتواند اسماعیلش را به قربانگاه بفرستد و برای بندگی و ایمانش بها پرداخت کند.

«همان روزها به شوهرم گفتم: «انگار قصه سلیمان و سبا قصه زندگی من است. من به واسطه تو مسلمان شدم. آن گونه که ملکه سبا توسط حضرت سلیمان موحد شد. اگر اجازه بدهی، به جای آقا شما را سلیمان صدا کنم.» خندید و گفت همان آقا بهتر است، چون اسدالله لقب مولای ما آقا علی (ع) است.» بعدها فهمیدم الگوی تمام عیار او در زندگی آموزه‌های حضرت علی (ع) است.»

 

عنوان:مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران/ پدیدآور: حمید حسام، مسعود امیرخانی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات:۲۴۸/ نوبت چاپ: نهم.

انتهای پیام/

ارسال نظر