نامههایی که به جستار پهلو میزند
گیرنده: مرتضی کیوان
این روزها نمیدانم از کجا این بند از ترانهای که محسن چاووشی میخواند در ذهنم مرور میشود، «ما بزرگ و نادانیم…» و با خودم تکرار میکنم. انگار این سرنوشت عمومی ماست و فراری از آن نیست. اینکه ندانیم و در این نادانی بمانیم و خم به ابرو نیاوریم که در نادانی زندگی میکنیم.
ندانستن اصلا بد نیست، زندگی را راحتتر میکند، دردسر کمتر میسازد، هرقدر نادانتر راحتتر! هرچه بیشتر بدانیم رنجمان بیشتر میشود. زندگی سختتر میشود. از قدیم گفتهاند سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند. تاریخ هم یکی از آن موضوعاتی است که دانستنش دردسرساز است. همان بهتر که ندانیم، تاریخ که خوب است، حتی ندانستن اتفاقات یک دهه قبل، فایدهاش بیشتر از ضررش است. هر قدر کمتر بدانی زندگی بیدردسرتری داری. چه کار داریم بدانیم و شناسیم فلان اتفاق یا فلان رویداد چه دلایل و زمینههایی داشته، اصلا به ما چه که فلان شخصیت را به جه بهانهای اعدام یا ترور کردهاند. مگر اغلب همین را نمیخواهند. مگر اصرار بر دانستن دانستههای بیخطر نیست؟ پس تاریخ و سیر تحولات جوامع را باید در دسته دانستههای خطرناک قرار داد. حتی بهتر است آنها را داخل یک صندوق کَتوکلفت گذاشت و یک وزنه سنگینتر از خودش را بهش زنجیر کرد و به اعماق اقیانوسها انداخت.
«هفت نامه به مرتضی کیوان» از آن کتابهایی است که خواندنش میتواند مصداق خواندن دانستنیهای خطرناک باشد. البته نگران نباشید، آنقدرها که فکر میکنید خطرناک نیست ولی بارقههایی در خود دارد که میتواند هرکسی را که ذرهای کلهاش بوی قورمهسبزی بدهد را به سمت پرتگاه بکشاند.
کتاب قطور نیست. از آن کتابها نیست که داشتنش بتواند موجب فخر نویسنده، ناشر و مخاطبش شود. اصلا همین کمحجم بودن نقطه آغاز ماجرا است. از قدیم گفتهاند «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه»؛ برای همین بالاتر نوشتم از آن کتابهای خطرناک است. حجمش زیاد نیست، نویسنده (سیدمحمد طباطبایی حسینی) خیلی زود رفته سراغ اصل موضوع و شاخ و برگهای حرف را زده تا اصل حرف زود دیده شود. البته که برای نمایش دادن، جلد کتاب کفایت میکند ولی خب حجمش آنقدری نیست که بتوان با ان فخر فروخت.
نویسنده در هفت نامه با مرتضی کیوان حرف زده است. در واقع او با توجه به علاقه مرتضی کیوان به نامهنگاری، دست به نوشتن هفت نامه خطاب به او زده تا در خلال حرفهایش پیوندی بین زمانه کیوان و زمانهای که خود در آن زندگی میکند، بزند.
نامههای تا حدودی به جستار شباهت دارند و این قرابت در نامه چهارم با عنوان «زندان قصر»، به اوج خود میرسد و ما شاهد یک جستار زنده و پویا هستیم. طباطبایی در این کتاب تلاش کرده از لابهلای موارد مختلف مثل ادبیات یا کافه یا زندان گریزی به امروز بزند و حرفهایش در لابهلای نامه اش به مرتضی بازتاب دهد. او در واقع شرایط امروزش و آنچه در جامعه با آن مواجه است را به سبکی رندانه مطرح کرده است. حرکتی که زیرکی و هنرمندی او را میرساند که بهجای بیانیه نوشتن و فریاد زدن در لابهلای سطرهای نامهاش با مخاطبش سخن گفته و نقدهایش را طرح کرده است.
او انتقادش به فضای ادبیات را در نامهای خطاب به کیوان که در سحرگاه 27 بهمن 1333 در زندان قصر اعدام شد بازگو میکند و گزارشش از وضعیت سبک زندگی جوانان امروز را با گریز زدن به کافههای شهر تهران ارائه میکند. او مرتضی کیوان را در این کتاب مقابل خود نشانده و با او در یک رفت و برگشت تاریخی از 1333 تا امروز سخن گفته است.
طباطبایی سعی کرده در نامههای زبانی خودمانیتر انتخاب کند. زبانی که در اولین مواجهه کمی سختخوان جلوه میکند ولی هرقدر جلوتر میرویم با زبان مانوس میشویم و آن سختخوانی ابتدایی رنگ میبازد. زبانی که به نثر نامه و ادبیات غیرکتابی شبیهتر است و همین میتواند مزیت نثر طباطبایی باشد. مزیتی که خواننده را از بیتوجهی حین مطالعه دور میکند.
نکتهای که در مواجهه با کتاب توجه را جلب میکند این نکته است که چرا «هفت نامه»؟ نویسنده در مقدمه کتابش برای این انتخاب توضیحی نمیدهد و این پرسش باقی میماند که چرا هفت نامه، چرا کمتر یا بیشتر نه؟
اما «هفت نامه به مرتضی کیوان» میتواند به عنوان بستر تازهای برای ورود به دنیای مرتضی کیوان، نویسنده، شاعر، منتقد و همسر پوری سلطانی قرار بگیرد. هرچند که کتاب «مرتضی کیوان» اثر شاهرخ مسکوب میتواند گزینه بهتری برای شناخت کیوان باشد ولی این کتاب و ادبیاتی که در پیش گرفته فرصت رویارویی بیپرده با او را راحتتر فراهم میکند، زیرا بسیاری از الزامات کتب یادنامه را ندارد و واگویههای نویسنده با یک ادیب را در خود جای داده است.
همانطور که گفتم این روزها ندانستن رنج و درد کمتری دارد، برای همین خواندن و دانستن درباره کسی مثل مرتضی کیوان که در برابر استبداد ایستاد و چسب تودهای بودن خورد، مضراتش بیشتر از ندانستن درباره اوست. کسی که توده را نه برای توده بلکه به عنوان یک پایگاه برای مبارزه با ظلم و بیداد انتخاب کرده بود. حالا یک روز از سالگرد اعدامش میگذرد ولی کسی یادش نبود، انگار همه ندانستن را انتخاب کردهاند.
شرح عکس (از چپ): مرتضی کیوان ـ احمد شاملو ـ نیما یوشیج ـ سیاوش کسرایی ـ هوشنگ ابتهاج.
عنوان: هفته نامه به مرتضی کیوان/ پدیدآور: سیدمحمد طباطبایی حسینی/ انتشارات: آرادمان/ تعداد صفحات: 58/ نوبت چاپ: اول (1399).
انتهای پیام/