وقتی که این افسانه بعد از مدتها دوباره بر سرزمین کوچک داستان سایه میاندازد، «برت» و «دیزی» که دو دوست کم سن و سال هستند، وارد ماجراجویی بزرگی میشوند تا حقیقت را پیدا کنند و پیدا کنند که هیولای واقعی کجاست و امید و شادی را بار دیگر به کورنکوپیا برگردانند.
شاید تنها شباهت دو داستان فانتزی «افسانه ایکاباگ» با «هری پاتر» این باشد که علاوه بر مخاطبان این داستانها که کودکان و نوجوانان هستند، افراد بزرگسال نیز از خواندنشان لذت میبرند. از همان فصل اول کتاب، توصیفهای جذاب و ماجراهای کنجکاوی برانگیز باعث میشود شما نتوانید از ادامه داستان چشم بپوشید و همراه «برت» و «دیزی» دلتان میخواهد از رازهای این سرزمین کوچک سر دربیاورید.
این سرزمین شگفتانگیز است، پادشاهی و سرزمینهای باتلاقی آنقدر واضح توصیف شدهاند که کودکانی از سراسر دنیا از آن تصاویر الهام گرفتهاند و نقاشیهای آنها در کتاب درج شده است. گرههای داستانی جذاب و تو در تو، ماجرای رفاقتها و خیانتها و همدلی مردم برای از بین بردن مشکلات، مخاطب را بارها در طی داستان شگفتزده میکند. با این حال جذابترین بخش داستان افسانه ایکاباگ است، هیولایی مرموز که در آن پادشاهی کوچک، همه ازش میترسند و به محض شنیدن نامش، در دل خودشان وحشت زیادی احساس میکنند.
مخاطب این کتاب کودکان هستند و تمام آنچه که کودکان نیاز دارند، در این کتاب آمده است. از جمله نبرد بین خیر و شر، لحظاتی که کودکان وارد بحثهای جدی و تاثیرگذار میشوند و آموزندگی و پیام مثبت داستان و پایان خوش آن.
فضای داستان دقیقاً مشابه فضای افسانههای قدیمی بود. سرزمینی خوش بخت، با پادشاه مهربان و مردمی خوشحال و هیولایی در باتلاق. اما نظم داستان مشابه داستانهای مدرن پیش میرود. آرام آرام پیش رفتن اتفاقات و شخصیتپردازیهای عمیق چیزی است که بیشتر در رمانهای مدرن دیدهایم. نکته اینجا است که نویسنده در ابتدای فصل دوم خبر میداد که کورناکوپیا به خاطر ایکاباگ مشکلات مشقت باری خواهد داشت، ولی اتفاق حمله ناگهانی ایکاباگ نبود، بلکه این مشکلات مشقت بار پله به پله اتفاق افتاد، پادشاه اولین اشتباه را مرتکب شد، برای حل اولین اشتباه سراغ دومین اشتباه رفت، دومین اشتباه کاری کرد که مشاور خبیثش بتواند با دروغ او را فریب بدهد و امور کشور را به دست بگیرد و در آخر دروغها و طمع مشاور آرام آرام کورناکوپیا را به سمت نابودی کشاند. یک سیر منطقی در داستانی افسانهای. همین تضاد باعث میشود ماجرا لذتی دو چندان به مخاطب بدهد و مخاطب بزرگسال خود را هم راضی نگه دارد. شخصیت پردازیهای داستان هم البته شخصیتهای انعطافناپذیر و بیروح داستانهای افسانهای نبودند که فقط ماجرا را پیش ببرند. آدمهایی قابل لمس بودند که جایی میترسیدند، شک میکردند، مبارزه میکردند و همین باعث میشد که ماجرا پیشبینی ناپذیر باشد. آن جایی که انتظار داریم شخصیت سلحشور داستان شمشیر بکشد و مشکلات را حل کند، یک مرتبه شک میکند و پا به فرار میگذارد. چیزی که از یک داستان کهن انتظار نداریم.
طرح داستان قوی در کنار شخصیتپردازی خوب، باعث میشود این اثر خواندنی و ماندگار باشد. اگر بخواهیم باز هم این اثر را با هری پاتر مقایسه کنیم، خب هری پاتر معانی عمیقتر و داستان کاملتری را بیان میکرد، اما رولینگ باز هم توانسته است در اثر جدید خود، خوانندگانش را درگیر داستانش کند.
جا دارد از خانم رولینگ ممنون باشیم که در کنار تمام ناملایمتیها و بحثهای منفی که درباره ایشان وجود دارد، خودشان را درگیر حواشی نمیکنند و همچنان برای کودکان که معصوم و به دور از بحثهای غیراخلاقی دنیای بزرگترها هستند، مینویسند تا دنیا جای زیباتری برای زندگیشان باشد.
عنوان: افسانه ایکاباگ/ پدیدآور: جی. کی. رولینگ، مترجم: سید عمادالدین خاتمی/ انتشارات: پرتقال/ تعداد صفحات: 272/ چاپ اول.
انتهای پیام/