هر دفترچه خاطراتی ارزش انتشار دارد؟

با عینک من نگاه کن!

27 شهریور 1401

جهان در تاریخ پر فراز و نشیب خود حوادث تلخ و شیرین بسیاری را از سر گذرانده و اتفاقات نابه‌هنگام بسیاری را دیده است. شکست‌ها و پیروزی‌ها، ظلم‌ها و انقلاب‌ها، صعود­ها و سقوط‌ها. در این بین اتفاقاتی چون شیوع ناگهانی و غریب یک بیماری نیز در تاریخ پر التهاب جهان بسیار دیده می‌شود. ادبیات همواره از نظرگاه‌های مختلف به مصائب جهان پرداخته است. از نمایشنامه و داستان کوتاه و رمان و شعر گرفته تا جستارنویسی و دل‌نوشته و وقایع‌نگاری. در این بین آثاری ماندگار بوده‌اند که محتوایشان به بهترین شکل ممکن در آن فرم جاخوش کرده باشد.

شکی نیست که کرونا تکان‌دهنده‌ترین اتفاق این سال‌ها بوده است. جهان بعد از کرونا هرگز شباهتی به جهان قبل از آن نخواهد داشت. بخش عظیمی از ثبت و ضبط این روزهای جهان نیز بر گرده ادبیات است. مطمئناٌ سال‌های آینده ادبیات جهان با سیلی از آثاری مواجه خواهد شد که موضوع محوری آن­ها کروناست.

در ایران نیز کم و بیش شاهد خلق آثار ادبی با این موضوع هستیم. کتاب «به من دست نزن» نوشته فائضه غفار حدادی از این دست آثار است. این کتاب که در سال 1399 از انتشارات شهید کاظمی منتشر شد؛ در 336 صفحه به روزنوشت‌های یک زن خانه‌­دار در روزهای همه‌گیری کرونا می‌پردازد. در حقیقت نویسنده از تاریخ سی بهمن سال 98 تا اول دی ماه سال 99 به مرور وقایعی پرداخته که در روزهای قرنطینه تجربه کرده است. کتاب «به من دست نزن» ماحصل حدود یک سال وقایع‌نگاری است.

مخاطب با مطالعه این اثر از منظر زنی که از سطح آگاهی مطلوبی در رابطه با پیرامون خود برخوردار است و نویسنده نیز هست به چالش‌های قرنطینه می‌نگرد. زن نویسند­ه‌ای که مادر سه پسر محصل است و شیوه زیستنش ظرفیت از سرگذراندن تجربیات متفاوتی را در شرایط کرونا دارد؛ که به تبع هرکدام از این تجربیات می‌تواند روایتی منحصر به خود داشته باشد. نویسنده نیز تلاش کرده تا از این ظرفیت‌ها استفاده کند. علاوه بر این در خلال بازگو کردن حوادث و روزمرگی‌های خود، سعی کرده تا اخبار و اوضاع جامعه در آن روزها را در یادداشت‌هایش بازتاب دهد. عملی که همواره از موارد اهمیت وقایع‌نگاری در طول تاریخ بوده است. بسیاری از علاقه‌مندان به مطالعه روزنوشت‌ها نیز در جست‌وجوی همین مسائل و معضلات اجتماعی است که به سراغ این آثار می‌روند. این کتاب هم از این قاعده مستثنی نیست و به مسائل اجتماعی مهمی اشاره می‌کند. کمبودهای بهداشتی و مشکلات مدیریتی و چالش‌های آموزش آنلاین و مسائلی از این دست، که کم هم نبوده‌اند، در طول یادداشت‌ها بیان می‌شوند.

نویسنده در خلال یادداشت‌هایش به اخبار و وقایع جهان نیز می‌پردازد و آن­ها را از فیلتر دیدگا­ه‌ها و عقاید خود عبور می‌دهد و تحلیل می‌کند. به خوبی پیداست که او تلاش کرده است تا با ذکر مهم­ترین رویدادهای اطرافش در شرایط کرونا، اثری به جا بگذارد که یکی از راویان مصائب کرونایی در روزگار بدون کرونا باشد. اما این که چقدر در این عمل موفق بوده مبحثی دیگر است که جای پرداختن دارد.

آنچه که در همان یادداشت‌های اولیه کتاب رخ نمایان و پای مخاطب را نسبت به ادامه مطالعه سست می‌کند؛ تبدیل نشدن اثر از خاطره صرف به روایت است. هر اثر ادبی برای آنکه بتواند حرف بزند باید بلد باشد روایت‌پردازی کند و این اگرچه در وقایع‌نگاری کار آسانی نیست اما یکی از شروط اثرگذاری و ماندگاری اثر است. در غیر این صورت تمام تحلیل‌ها و پند و اندرزهای راوی جایی بیرون اثر می‌ایستد و با صدای بلند شعار می‌دهد. مخاطب آشنا با روایت و وقایع‌نگاری صدای این شعارها را می‌شنود و ادامه مطالعه برایش طاقت‌فرسا می‌شود. به بیانی دیگر کتاب نتوانسته میان فرم و لحن و روایت‌پردازی پیوند و تناسبی منطقی برقرار کند و یادداشت‌ها در بسیاری از موارد به جستارهایی شباهت دارند که نویسنده آن­ها را صرف بیان عقاید سیاسی و اجتماعی خود نوشته است. این بیگانه بودن نویسنده نسبت به اصول و ارکان قالبی که برای بیان حرف‌ها و دغدغه‌هایش برگزیده است در جای‌جای اثر خودنمایی می‌کند.

از طرفی دیگر چندین بار در طول یادداشت‌ها با انگیزه نویسنده برای ثبت و ضبط این وقایع مواجه می‌شویم. انگیزه‌هایی از قبیل ثبت تلاش زنان خانه‌دار در ایام کرونا و مواردی از این دست که به تنهایی قابل تحسین است. اما آنچه به اثر لطمه می‌زند نیز دقیقا همین است. در واقع این وقوف نویسنده به هدفش از نوشتن این یادداشت‌ها و باور به احتمال انتشار اثر و خوانده شدن یادداشت‌ها توسط دیگران؛ او را آشکارا به خودسانسوری وا داشته است. در بسیاری از مواقع راوی بلافاصله پس از روایت واقعه‌ای سعی می‌کند مخاطب را نسبت به افراد و ابعاد آن رخداد خو‌ش‌بین باقی نگه­دارد و از این رو به سرعت به ذکر توضیحاتی اضافه­ می‌پردازد و اجازه بررسی و قضاوت را از مخاطب می‌گیرد. در حقیقت او راوی صرف وقایع نیست بلکه دائما در حال تجزیه و تحلیل رخدادهاست و مدام می‌خواهد عینکی به دست مخاطبش بدهد و بگوید بیا با عینک من به اتفاقات نگاه کن. لحن تصنعی کتاب و شوخی‌هایی که به هیچ‌وجه در فرم جا نمی‌گیرند نیز بر این مسئله دامن می‌زند.

صریح‌تر این که «منِ» راوی در کتاب «به من دست نزن» در جایگاه دانای کل نشسته است و از آنجا برای ما روایت می‌کند. همین خطای مهلک خروج از جایگاه راوی ناظر، تمام فرم را از هم پاشیده است.

در حقیقت باید اعتراف کرد کتاب «به من دست نزن» سوژه خوبی دارد؛ که در میان شعارزدگی روایت و طنز خام زبان و تحمیل جهان‌بینی نویسنده به مخاطب، تلف شده است. شوربختانه کتاب از حد طرح و سوژه پا فراتر نمی‌گذارد و خاطرات چیز زیادی برای عرضه ندارند و اگر بگوییم که وقایع‌نگاری همین است و از ابعاد و لایه‌های روایت‌پردازی، خبری در آن نیست؛ این سوال پیش می‌آید که آیا با این تفاسیر هر دفترچه خاطراتی، صرف خاطره بودن و ثبت وقایع ارزش انتشار دارد؟

اجازه بدهید این سوال را داوران جوایز ادبی مختلف پاسخ دهند.

 

عنوان: به من دست نزن؛ روزنوشت‌های کرونایی یک نویسنده خانه‌دار/ پدیدآور: فائضه غفارحدادی/ انتشارات: شهید کاظمی/ تعداد صفحات: ۳۳۶/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید