ایرانی ترابی در این کتاب از کودکی تا سالهای پس از پایان جنگ را برای تاریخ بازگو کرده است. میگویم برای تاریخ، به این خاطر که معمولا این کتابها را یا ما درست نمیشناسیم یا اگر بشناسیم با بیرحمی آنها را کنار میگذاریم. میگویم برای تاریخ، به این خاطر که وقتی میگوییم «جنگ» عدهای سریع میگویند بیا درباره جنگ حرف نزنیم یا به من کتابی پیشنهاد بده که در آن خبری از جنگ نباشد. به همین خاطر امثال ترابیها خاطراتشان را برای تاریخ میگویند تا روزگاری اگر کسی خواست درباره حضور زنان در جنگ یا حضور کادر درمان در جنگ چیزی بداند، رد و نشانی از آنها را در خاطرات ایران ترابیها پیدا کند. در صورتی که پاسداشت قهرمانان در همه جای دنیا امری رایج است ولی ما عادت کردهایم قهرمانهایمان را فراموش کنیم و جای دیگری دنبال قهرمان بگردیم.
ایران ترابی که یک سرماخوردگی و رفتار بد یک پرستار با زنی روستایی او را به این فکر انداخت که با ادامه تحصیل، پرستار و پزشک شود تا بتواند به مردمان روستا و شهر کوچک خودش خدمت کند در این کتاب از ایستادن بر سر آرزوی خود میگوید. از ایستادن مقابل خواست پدر تا تحمل سختیهایی که تا رسیدن به هدفش او را رها نکردند. نکته جالب این است که ترابی نه پایتختنشین است نه خانواده متمولی دارد که بگوییم بر اثر طبقه اجتماعیاش طبیعی است که وارد چنین مسیری شود، بلکه او از روی آگاهی و فقط برای دستگیری از محرومین پا در این مسیر گذاشت و با تمام سختیها برای رسیدن به هدفش تلاش کرد و خستگی نشناخت.
خاطرات ایران دربردارنده مقاطع مختلف زندگی دختری است که تلاش میکند به مبارزهاش ادامه دهد و سختترین شرایط را تحمل میکند تا دست از رویای کودکیاش نکشد. او نیش و کنایهها را تحمل میکند و کاری میکند که وقتی امروز کتاب «خاطرات ایران» را دست میگیریم به وجود ایران افتخار کنیم.
شیوا سجادی که در مقام خاطرهنگار در این کتاب حضور دارد، روایتی منسجم و یکپارچه از روزهای زندگی ایران ترابی چه پیش و چه پس از انقلاب ارائه کرده است. از سختی خدمت به مردمان روستاهای دورافتاده تا سختی زندگی در شهری غریب همه از پس کلماتی که سجادی برای روایت ترابی به خدمت گرفته به خوبی مشهود است.
ایران ترابی در خاطراتش از روزهای پیش از انقلاب و آموزشهایی که برای ماما شدن دیده میگوید. از حضورش در روستاها و کمکهایی که برای نجات جان مادر و نوزاد انجام داده میگوید. او به آرزویش رسیده ولی همهچیز آنطور که ما دلمان میخواهد پیش نمیرود. او به خاطر مشکلاتی که برایش به وجود میآید مجبور میشود کمی در مسیرش تغییر ایجاد کند و همین زمینه باز شدن افق تازهای پیش رویش میشود. از همینجاست که او وارد همراهی با مبارزات انقلاب و سپس ورود به عرصه بهداری جنگ و خدمات بیشمارش به رزمندگان در مناطق مختلف جنگی میشود. روایت او از مقاطع مختلف حضورش در موقعیتهای مختلف هر خوانندهای را به شگفتی وامیدارد که چگونه ممکن است کسی مثل ایران ترابی در موقعیتهایی که بسیاری جا زدهاند تا آخر مانده باشد و دست از مقاومت برنداشته باشد. فراز و فرودهای این خاطرات به قدری زیاد است که خواننده کنجکاو نمیتواند دست از کتاب بکشد و آن را کنار بگذارد.
سیر اتفاقات زندگی ایران ترابی در ذهن هر خوانندهای این سوال را ایجاد میکند، چرا تاکنون روایتی از حضور این زن و زنان مثل او که کم نیستند، در قالبهای تصویری تلویزیونی و سینمایی تولید نشده است؟ مگر این زنان و حتی مردانی که همپای آنها بودهاند چه مولفه و عنصری در زندگیشان باید داشته باشند تا روایتشان را بتوان به عنوان یک قهرمان در قالب یک محصول تصویری به مخاطبان بیشتری نشان داد؟ این پرسش را درباره بیشمار روایتهای دیگر هم میتوان پرسید ولی چیزی که ثابت است بیجواب بودن است. بیجواب بودن هم دلایل بسیاری دارد که بهتر است خودتان هر جوابی به ذهنتان رسید مقابل پرسش بگذارید.
«خاطرات ایران» با وجود اینکه تاکنون هفت مرتبه تجدید چاپ شده است ولی ظرفیتش بیش از اینهاست. در واقع استثناهایی که این کتاب را از کتب دیگر جدا میکند آنقدری است که بتواند آن را تبدیل به اثری متفاوت در این فضا کند.
عنوان: خاطرات ایران؛ خاطرات ایران ترابی/ پدیدآور: شیوا سجادی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: ۴۱۶/ نوبت چاپ: هفتم.
انتهای پیام/