ماجرای «بهمن نوستالژی» و عید غدیر

به صرف کتاب و شکلات

09 مرداد 1400

من بهمن محمدی، پانزده ساله از اصفهان، برخلاف عموم هم‌سن و سال‌هایم از بازی‌های کامپیوتری و دیجیتالی دل خوشی ندارم. هر وقت بخواهم به خودم حالی اساسی بدهم، با دوستانم قراری توپی می‌گذاریم و دو ساعتی را یک فوتبال جانانه بازی می‌کنیم.

بین بچه‌های فامیل به «بهمن نوستالژی» معروف شده‌ام. چرا؟ چون مثل پدر و مادرهای دهه‌ی شصت و پنجاه علاقه شدید به ورزش‌ها و بازی‌های پر تحرک دارم. از یک‌جا نشینی خوشم نمی‌آید مگر برای خواندن کتاب!

فامیل ما یک‌ فامیل شلوغ است که دید و‌ بازدید و رفت و آمد ماهیانه زیادی داریم. از وقتی کرونا آمد این رفت و آمدها تقریبا به صفر رسید و خب‌ برای همه ما این شرایط بسیار سخت بود. ما هم مثل همه فامیل دو سال یکبار یک مهمانی ترتیب می‌دادیم و همه فامیل را دور هم جمع می‌کردیم.

امسال که سال دوم کروناست پدرم‌ تصمیم گرفت حالا که نمی‌شود دور هم جمع شویم دست به کاری خلاقانه بزند و برای عید غدیر کاری کند. مسأله را در خانه پدربزرگم مطرح کرد و قرار بر این شد که یکسری بسته‌ شکلات تهیه کنیم و به تعداد افراد هر خانواده بین اقوام و آشنایان توزیع کنیم.

پدر مثل همیشه نظر ما بچه‌ها را نیز جویا شد و من که به تازگی یک‌ کتاب در مورد غدیر به نام «سفری که پر ماجرا شد» خوانده و از خواندنش بسیار لذت برده بودم، پیشنهاد دادم که برای بچه‌های فامیل تهیه کنیم و روی بسته‌های شکلات و شیرینی یک‌جلد کتاب هم هدیه بدهیم. پدر همان موقع از پیشنهادم استقبال کرد و پدربزرگ هم قرار شد هزینه خرید کتاب‌ها را برعهده بگیرد.

حس عجیبی داشت برایم، اینکه پدر همیشه من را مورد مشورتش قرار می‌دهد. خانه که رسیدیم پدرم از من خواست تا کتاب را برایش ببرم. سر از پا نمی‌شناختم، کتاب را برای پدر بردم و نشستم کنار دستش و برایش تعریف کردم که داستان کتاب در مورد چند کودک است که در مدینه زندگی می‌کنند و از قرار همسفر رسول خدا (ص) در آخرین سفر حج ایشان می‌شوند. پدر که از داستان کتاب خیلی خوشش آمده بود از من خواست تا ادامه داستان را برایش بگویم و من هم که عشق تعریف کردن داستان بودم، ادامه دادم: «راوی داستان پسری به نام هانی‌ست که قرار می‌شود با خانواده و دوستانش به سفر حج بروند. کتاب دارای تصاویر متعدد و دیالوگ‌های کوتاه و روان است که به شوق خواندن بچه‌ها کمک می‌کند. جالب‌تر اینکه در بین داستان اعمال حج، روایت‌ها و آیات قرآنی نیز به زبانی ساده و کودکانه آورده شده و این باعث آشنایی بچه‌ها با اعمال حج هم می‌شود. در داستان پسری هست به نام حنیف که پدرش در یکی از جنگ‌های صدر اسلام شهید شده و پیامبر هزینه سفر او و مادرش را متقبل می‌شود. بچه‌ها محرم می‌شوند و سفر حج هم انجام می‌شود و بعد از آن در آخر کتاب روایت غدیر و اتفاقات آن روز بیان می‌شود.»

راستش را بخواهید من دلم می‌خواست خودم از ماجرای غدیر بیشتر بدانم ولی خب داستان کتاب فقط به چند صفحه درباره این روز اکتفا کرده، اما در مجموع فکر می‌کنم برای بچه‌های هم‌سن و سال خودم کتاب خوبی باشد.

اگر اجازه بدهید یک قسمت از آن را برایتان بخوانم:

«بابا شبیر هنوز درباره دوست دانشمندش و ستاره‌ها حرف می‌زند که من دیگر چیزی نمی‌شنوم. در خوابی شیرین و روشن ستاره‌ای را می‌بینم که میان بیابان و زیر نور خورشید می‌درخشد. بعد خورشید را می‌بینم که آن ستاره را روی دستش بلند می‌کند و ما همه به آن ستاره سلام می‌کنیم. صدای مادر، خواب شیرینم را به هم می‌زند. هانی! هانی پسرم، چقدر می‌خوابی بلند شو همه رفتن! از جا می‌پرم. بابا شبیر نیست. تلما روی دوش پدر خواب است و همه منتظر من هستند. هنوز چندتایی ستاره در آسمان چشمک می‌زنند که صدای زنگ شترهای کاروان در گوش صحرا می‌پیچد. از مکه خداحافظی می‌کنیم. مردم با فریادهای الله‌اکبر با کعبه خداحافظی می‌کنند. رسول خدا جلوتر از همه، روی شترش، آرام نشسته است. علی بن‌ابیطالب هم پشت سرش حرکت می‌کند. می‌شود دیدشان. کم‌کم آنقدر شلوغ می‌شود که دیگر چیزی پیدا نیست. همه پشت سر هم حرکت می‌کنند. الان سه روز است که در راه بازگشت به مدینه هستیم. سه روز است که با خانه خدا خداحافظی کرده‌ایم. همه امیدوارند سال آینده دوباره به زیارت خانه خدا بیایند، اما به قول حنیف، همه غصه دارند؛ چون می‌دانند این آخرین سفر حج شان در کنار پیامبر است.»

پدر بعد از شنیدن داستان از من نام ناشر و نویسنده کتاب را پرسید، تا روز بعد از دوست کتابفروشش بخواهد که سی جلد از این کتاب را برایش تهیه کند و من در جواب گفتم: «نویسنده کتاب خانم بنفشه رسولیان و ناشر کتاب هم نشر مهرستان است.»

به محض اینکه اسم ناشر کتاب یعنی مهرستان را شنید، سرکیف آمد و گفت که مسئول توزیع انتشاراتش را می‌شناسد و قرار بر این شد که فردا کتاب‌ها را خریداری کند تا بسته‌های عید غدیر با شیرینی روایت غدیر تکمیل شوند.

 

عنوان: سفری که پر ماجرا شد/ پدیدآور: بنفشه رسولیان/ انتشارات: مهرستان/ تعداد صفحات: 168/ نوبت چاپ: چهل‌وچهارم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید