کتاب «طوقی» نمیخواهد جهت بدهد و پیام برساند. چیزی را نوشته که حاصل تجربه زیسته و عین واقعیت است به همین دلیل میتواند اثر ببخشد. داستان حاصل یک زیست متفاوت و حس زمان جنگ است.
داستان زندگی یک نوجوان که در فراز نشیب روزهای جنگ، با چالشهایی مواجه میشود که چهارچوب داستان را ساخته و پرداخته میکند.
جنس و حس جنگ برای یک نوجوان، متفاوت است. نوجوان در ناخودآگاه خود و در تکامل تفکر فرضیهسازش، به دنبال خلق قهرمان و حتی هیجان میگردد. نگاه نوجوان به جنگ غرورآفرینِ بدون اغراق است. سختیها و مصیبتهای جنگ را نمیبیند و آن حس حماسی که در وجود او شکل میگیرد، رهبر و راهبر او میشود.
فرید در داستان با کبوترها پرواز را تجربه میکند. همراه با طوقی، فرید هم به آسمان میرود و میآید. این است که المانهای قصه خوب با هم جفت و جور میشوند و فرم داستان را میسازند.
بین فرید با دیگر شخصیتهای قصه همواره تعاملاتی شکل میگیرد که مسیر قصه را این تعاملات روشن میکند. یعنی آنچه فرید را پیش میبرد، تفکری است که از محیط کنشگر بر او تاثیر میگذارد. در آغاز داستان نویسنده فرمانده و کبوترهایش را پیش میکشد و در پایان نیز فرمانده مانده است و کبوترها، اما فرید به مقصد رسیده است.
در کتاب «طوقی» ضرباهنگ قلم به گونهایست که مخاطب نوجوان با قهرمان داستان، همذاتپنداری میکند و خود را جای او میگذارد یعنی فرم قصه تا حدودی توانسته است، حس را به مخاطب منتقل کند و این مهمترین ویژگی داستانی است که جایزه برده و برگزیده شده است. با این همه نگاه نویسنده در «طوقی»، یک نگاه همهجانبه نیست. مثلا زنهای داستانش را نمیشناسد و نقشهایشان را گاهی به چند جمله کلیشهای تقلیل میدهد. به همین دلیل داستان اگرچه نوجوانانه است اما صرفا مردانه نوشته شده است.
شاهدم، شخصیت خاله ملوک و یا حتی عمه پری در داستان است. نویسنده در کنار تمام چالشهایی که خرج داستانش کرده. وقتی برای ساختن یک شخصیت واقعی زنانه خرج نکرده است. در مقابل اما نویسنده برای حرکت دادن ارابههای قصهاش یکباره، المانهایی را وارد بازی میکند که حرکت را تسریع میکند که قصه از ریتم نیفتد. آوردن پری دریایی یکی از آنهاست.
زبان در داستان «طوقی»، لحن و لهجه دارد همین است که زبان را در داستان زنده نگه میدارد. زبان روایت در داستان «طوقی» یک سری کلمه مانده و آماسیده شده و بیجان نیست. زبان داستان جان دارد و خودش حرف میزند و منجر به ویژگی دیگری به نام آشنازدایی میشود. واژها در داستان «طوقی» با دقت انتخاب شدهاند و فعل «دیدن» پیوسته در داستان در جریان است و نویسنده میکوشد حواس پنجگانه را در داستانش به حرکت بیندازد.
خلاقیت قصه در نظرگاه هم یکی دیگر از عواملی است که «طوقی» را متمایز میکند. این که شخصیتی ساخته شود که کاملا نوجوان باشد، چه در لحن و کلمه و چه در تفکر و نگاه.
بعد از تمام اینها، مفهموم ارزش، در کتاب «طوقی»، برای نوجوان ساخته میشود. نوجوانی که «طوقی» را میخواند بدون اینکه در جریان قرار بگیرد وارد یک داستان میشود که در انتها ارزش ساخته است. بیآنکه نگاه اغراقآمیز و تکراری داشته باشد.
«صدای انفجار و تیراندازی و غرش خفه هواپیما از چند گوشه شهر برخاست. دود و خاکستر آسمان را بلعید و زمین تاریک شد. سیلو، مانند شاهبال و طوقی و باقی کفترها، میان دود تیره داشت گم میشد. چنگکهای جرثقیل گم میشد. فرید، با آنکه آسمان از لکه دود پر شده بود، توانست کفترها را ببیند که مثل خال چسبیده بودند به ابرها.
فرمانده زیر لب گفت: «آسمون هم داره گم میشه، فرید!»
فرید یاد حرفهای ابویوسف افتاد: وقتی آسمون گم بشه، کفترا گم بشن، یعنی آخرالزمونه، دنیا به آخر رسیده، آقا فرید. به آخر…»
عنوان: طوقی/ پدیدآور: محمدرضا آریانفر/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 184/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/