رابطه فوتبال و سیاست را همیشه شنیدهایم اما واقعا این ورزش ارتباطی با سیاست دارد؟ اگر کمی فوتبالی، یا اهل سیاست باشید میدانید که فوتبال، مردم و سیاست؛ سه جز جدا نشدنی جوامع از حوالی قرن بیستماند. اصلا بگذارید عقبتر برویم، با شروع انقلاب صنعتی در قرن ۱۹، کشوری که به عنوان مبدا این تحولات شناخته میشود، یعنی انگلستان، برای گذران اوقات فراغت و البته کنترل کردن طبقه کارگر، نیاز به سرگرمی داشت و چه چیزی بهتر از فوتبال؟! با قوت گرفتن صنعت و شروع استعمارگری، فوتبال همراه با انگلستان کره زمین را درنوردید، و آیا این بهترین و مثبتترین رهآورد این سیاست استعمارگر نبود؟
فوتبال، ورزشی ساده، بدون نیاز به امکانات خاص و جذاب، کمکم تبدیل به اسلحه و صحنه قدرتنمایی ضعیفان در برابر نظام سرمایهداری شد، چیزی شبیه به نبرد گلادیاتورها…
صدر در این کتاب سرنخها را دنبال کرده و در همهجا رد پای سیاست را درست در جلوی فوتبال دیده و نشان میدهد که این فوتبال بوده که دنبالهرو سیاست شده است. از شمال تا جنوب لندن، از امجدیه تا آزادی، از مادرید تا بارسلون، همهجا، این توپ، تنها اسلحه و تنها راه «ابراز وجود» طبقه کارگر؛ «این همان آوردگاهی بود که خوشبختانه قویترها همیشه برنده نمیشدند. این همان آوردگاهی بود که کوچکها و بیمقدارها هم شانسی برای پرواز داشتند».
نویسنده در این کتاب بهخوبی توانسته از میان فیلم بازیها و نامهها و گزارشها و کتابها، روایت جذابی را ارائه بدهد که تا آخر پای آن بنشینیم.
اگر بخواهم بهترین بخشهای کتاب را به شما معرفی کنم، قطعاً دو فصل ابتدایی را که درباره ایران بود و بعد از آن، فصل فوتبال زنان و اروپای شرقی و در جایگاه سوم بریتانیا و کلمبیا معرفی خواهم کرد.
این از هنرِ مِی. عیبها چطور؟ به نظرم جای یک فصل مجزا درمورد فوتبال آفریقا خالی بود. همچنین هلند و پرتغال. این دو کشور آنقدر در فوتبال اروپا مهم هستند که بتوان درباره آنها صحبت کرد. در اسطوره بودن اوزهبیو و فان باستن و رایکارد و فان درسار و فیگو و رونالدو و روبن شکی نیست و از طرفی پرداختن به تیم همیشه ناکام جامها، پرتغال، دور از ذهن نبود.
در آسیا هم ژاپن، کره و عربستان ـ سه تیمی که در جام ۲۲ شگفتی آفرین شدند ـ جا داشت که بیشتر مورد توجه قرار بگیرند. بررسی روند پیشرفت و برنامهریزی و مدیریت فوتبال در این کشورها قطعا خالی از لطف نبود.
نکته بعدی، شاید غیر ملموس بودن باشد، مخصوصا برای هم نسلهای من، ما احتمالا درکی از جنگ سرد و عواقب آن بر مردم، فرهنگشان، و حتی نقشه جغرافیایی نداریم، ما در بحبوحه تجزیه یوگسلاوی، شوروی، دیکتاتوریهای ژنرال فرانکو و غیره حضور نداشتهایم، همین امر باعث کند شدن خوانش و کم شدن جذابیت کتاب شدهاست.
صدر در این کتاب، به خوبی تراژدی جاری در بطن فوتبال را به رخ میکشد؛ با تمام شدن مقدمه کتاب بغض کردم؛ به یاد آن همه خاطره کودکی و نوجوانی، به یاد تنها رویای من که فوتبال و فوتبالیست شدن بود، به شوقِ خریدن لباس فصل ۲۰۰۹ رئال و چاپ عدد ۹ روی آن، به یاد آن باخت مفتضحانهی ۵-۱ تیم ما برابرِ تیم دیگر منطقه، به یاد همه بغضها و شادیها در بازیهای مختلف، به یاد گل قوچاننژاد به قطر و جواز حضور در برزیل، لایی وحید امیری به پیکه، و مهار پنالتی رونالدو. به یاد همه فینالهای جهنمیای که فقط جلوی تلویزیون راه رفتیم و حرص خوردیم، به یاد جشنهای پیاپی سال ۹۲، و به یاد آخرین فریادها سر بازی ایران و پرتغال، و آن ده ثانیه طلایی بعد از گل بعدا مردود اعلام شده سعید عزتاللهی در مقابل اسپانیا، ده ثانیه، ما شادترین مردم جهان بودیم…
و در آخر، این جمله طلایی، این جمله که نشان میدهد فوتبال، خودِ خود زندگی است: «سقوط کن و بلند شو، دوباره سقوط کن و دوباره بلند شو.»
زندهباد فوتبال!
عنوان: روزی روزگاری فوتبال؛ فوتبال و جامعهشناسی/ پدیدآورنده: حمیدرضا صدر/ انتشارات: چشمه/ تعداد صفحات: 411/ چاپ: نهم.
انتهای پیام/