از وقتی که رسما پدر شدم و فرزندم چیزهایی فهمید و میشد چیزهایی را به او یاد داد مسئله انتخاب کتاب برای او، برای من جدی شد. آن هم کسی مثل من! ولی در اولین حضورم در کتابفروشی و ایستادن مقابل کتابهای بخش کودک و نوجوان تازه فهمیدم رسما چیزی نمیدانم و باید هنوز تجربه کسب کنم. هیچوقت آن روز را از یاد نمیبرم که چند ساعت در حالی که پیشانیام خیس عرق بود، میان کتابهای کودک سرگردان بودم و عاقبت هم نتوانستم چیزی که مدنظرم بوده را پیدا کنم و با یکی دو عنوان از کتابفروشی زدم بیرون. در واقع اولین خیزی که برای رسیدن به محتوای مناسب برای فرزندم برداشته بودم، خیلی موفق نبود و همانجا بادم خوابید. همانجا بود که سعی کردم درباره خودم هم خیلی ادعا نکنم و با احتیاط از تواناییام حرف بزنم.
کمکم پسرک با همت همسرم به کتابها علاقهمند شد. مسیر رشدش را طی میکرد و در این مسیر کتابها را هم به اندازه خودشان دوست داشت. نمیخواهم بگویم عشقی دیوانهوار به کتابها داشت و از طرفی بیتفاوت هم از کنارشان رد نمیشد. به طور مثال همین چندوقت پیش، قبل از اینکه به سالگرد تولدش برسیم، یک شب که دراز کشیده بودیم و داشتم برایش کتاب میخواندم، بیمقدمه گفت: «بابا! کادوی تولد برام کتاب بخر!» در حالی که میدانستم گزینههای دیگری هم در ذهنش دارد ولی اینکه کتاب را هم در کنار گزینههای دیگری مثل ماشین کنترلی و… قرار داده بود برایم شیرین بود.
از اولین باری که تلاش کردم تا به کتابی مناسب پسرکم برسم چند مرتبه دیگر هم تلاشهایی کرده بودم و کمکم داشت دستم میآمد به چه محتوایی علاقهمند است و چه کتابهایی میتواند برایش جذاب باشد. حتی خودش هم گاهی جلد دیگری از یک مجموعه را سفارش میداد تا برایش تهیه کنم.
یک روز با خودم گفتم برایش یک کتاب بخرم و به خانه ببرم. پا در کتابفروشی بزرگی گذاشتم که به ترتیب نشر و رده سنی قفسههایش نامگذاری شده بود. داشتم کتابها را ورق میزدم که چشمم به کتابی با قطع خشتی کوچک لابهلای کتابهای ریز و درشت یک قفسه افتاد. عنوان کتاب جذاب بود. «پوملو، فیل فیلسوف»، ولی به تجربه دریافته بودم که عناوین جذاب گاهی حرفی برای گفتن ندارند و در برخی موارد اتفاقا دردسرساز هم هستند. کتاب در دسته آموزش مفاهیم بود و زیر اسم کتاب عبارت «رنگها» خودنمایی میکرد. کتاب را باز کردم و دیدم جدا از رنگهای شاد و نقاشیهای جذابی که دارد، مفهوم جذابی را هم منتقل میکند. نویسنده با فرار از کلیشهها درباره رنگها سعی کرده علاوه بر یاد دادن رنگها، طور دیگر دیدن را هم یاد بدهد. برای مثال وقتی اسم رنگ زرد را میشنویم احتمالا خورشید و چیزهایی مثل این به ذهنمان میآید ولی نویسنده سعی کرده بود زردهای دیگری را هم نشان کودک بدهد. یا مثلا ما وقتی اسم رنگ صورتی به گوشمان بخورد بعید است یاد رنگ صورتی سس سالاد روی کاهو بیفتیم یا وقتی اسم بنفش به گوشمان بخورد بعید است ته شلغم را در ذهنمان مجسم کنیم. البته این نکات در همان نگاه اول به چشمم نیامد بلکه در بارها خواندن و خواندن کتاب برای پسرک به چشمم آمد. ولی در همان نگاه اول اینکه کتابی با محوریت رنگها و جملات کوتاه کودک را به کشف دنیا میبرد برایم کافی بود تا کتاب را بردارم. این نکته که این کتاب را درست در روزهایی دیدم که پسرک داشت مفهوم رنگ و ترکیب آنها با هم را کشف میکرد هم بیتاثیر نبود تا آن را از بین کتابهای بیشمار کتابفروشی بردارم. در واقع با توجه به نیاز او کتاب را انتخاب کردم ولی این کتاب درِ دنیای تازهای را حتی به روی من به عنوان پدر یک بچه باز کرد و به من هم یاد داد که طور دیگر دیدن را با فرزندم تمرین کنم.
از قضا کتاب از وقتی به دست پسرک رسید تا الان که حدود یک سال و نیم از خریدش میگذرد بارها و بارها خوانده شده و حتی گاهی در یک نوبت خواندن، دو مرتبه خوانده شده است. کتابی که موجب شد جلد دیگری از آن را هم برایش تهیه کنم و او در آن با مفهوم شکلها آشنا شود.
عنوان: آموزش مفاهیم با پوملو، فیل فیلسوف؛ رنگها/ پدیدآور: رامونا بدسکو؛ تصویرگر: بنجامین شو؛ مترجم: بیتا ترابی/ انتشارات: هوپا/ تعداد صفحات: ۱۳۰/ نوبت چاپ: سوم.
انتهای پیام/