کلیشه‌شکنی با «چراغ‌های روشن شهر»

جای خالی احساسات مردمی در اسناد جنگ

14 مهر 1400

مدت زیادی نگذشته است از زمانی که به جز وقایع و اتفاقات مربوط به پادشاهان و سردمداران جامعه در تاریخ، به مردم هم توجه شده­ است. مردم به عنوان کسانی که تاریخ را رقم می‌­زنند، شاهد وقایع هستند و در سرنوشت کشورشان به عنوان یک عنصر فعال سهیم هستند. هرچه به زمان حال نزدیک‌­تر می‌شویم، بیشتر به حضور کسانی که در دل جامعه بودند و رخدادها را با چشمان خودشان دیده‌­اند توجه شده­ است. خاطرات افرادی که در یک حادثه حضور داشته‌­اند، معمولا با اصول علم تاریخ شفاهی ضبط نمی‌­شوند، اما ارزششان کمتر از کتاب‌­های تاریخ شفاهی نیست. البته­ در مطالعه هردوی آنها باید نگاه انتقادی داشته باشیم.

«چراغ‌­های روشن شهر» اولین کتابی نیست که به خاطرات یک دختر نوجوان خوزستانی پرداخته ­است، اما مانند تمام نمونه­‌های دیگر خواننده هم شخصیت اصلی را درک می‌کند هم از منش او دچار شگفتی می­‌شود. دختری که روز اول مهر با شوق مدرسه از خواب برخاست اما نه تنها آن روز به مدرسه نرفت بلکه تا سال‌ها بعد هم فرصت تحصیل پیدا نکرد.

این کتاب روایت زندگی زهره فرهادی دختر پانزده ساله­ خرمشهری در سال‌­های جنگ است. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در سن خیلی کم امدادگری آموخت و در جهاد کشاورزی مشغول به فعالیت شد. جنگ که آغاز شد، همان روز اول بعد از آنکه مطمئن شد مدرسه تعطیل است، مستقیم به مسجد رفت تا بتواند برای دفاع از شهرش کاری انجام دهد و بعد چون نگران بود خانواده مانع از حضورش در درگیری‌­ها باشند، دیگر به خانه بازنگشت.

یک دختر نوجوان که تا آن روز هیچ مسئولیتی نداشت اما حالا در میدان جنگ است و هر روز شاهد صحنه­‌هایی است که همسن و سالانش در نقاط دیگر کشور هیچ تصوری از آنها ندارند. زهره در آخرین روزهای قبل از سقوط خرمشهر مجروح می‌­شود، مدتی را به اجبار در تهران می­‌گذراند اما با وجود آسیب شدید پا به آبادان بر می­‌گردد و در بیمارستان به عنوان امدادگر فعالیت می­‌کند.

کتاب به جز فصل­­‌هایی که مربوط به قبل از جنگ است، خوش‌خوان است و خواننده را با خود همراه می‌­کند. آنچه که به صورت پیش­ فرض در ذهن مخاطبان کتاب­‌های دفاع مقدس وجود دارد این است که اگر دختری در آن سن و سال اسلحه دست گرفته و از خاکش دفاع کرده است، حتما در خانواده­‌ای بسیار مذهبی و پایبند به اصول و آرمان­‌های انقلاب اسلامی پرورش یافته ­است، اما زهره فرهادی این کلیشه را از بین می‌­برد. خانواده او نه تنها در صف اول مبارزات علیه شاه نبودند، بلکه حتی مخالف حضور برادر بزرگتر زهره، محمدرضا، هم بودند. آنها قلبا شاه را دوست داشتند و طبق گفته راوی هیچ سختگیری و فشاری نسبت به انجام فرایض دینی نداشتند. حتی بعد از پیروزی انقلاب هم پدر و مادرش ـ که البته خیلی زود بر اثر بیماری از دنیا رفت ـ از آن دسته افرادی نبودند که برایشان مهم باشد در جامعه چه می­‌گذرد و سرگرم زندگی خودشان بودند. زهره خود علاقه‌­مند بود تا جور دیگری زندگی کند و مسیرش را پیدا کند.

راوی از کودکی‌اش روایت می­‌کند تا زمانی که جنگ آغاز می­‌شود. روایت­‌های او از سال‌های ابتدایی جنگ به خصوص آنچه در اولین روزها در خرمشهر گذشته دقیق و با جزئیات است. از سال 61 که او ازدواج می‌­کند و صاحب فرزند می­‌شود، از بیمارستان که در آنجا فعالیت می­‌کرد کمی دور می­‌شود و با دید کلی­‌تری وقایع را تعریف می‌کند.

برای نسل ما جنگ یک مفهوم دارد. برای کسانی که زمان جنگ بودند اما دور از میدان اصلی نبرد، باز معنای این واژه متفاوت است و درکشان با کسانی که از دست رفتن شهرشان را، کشته شدن عزیزانشان را و نابودی همه آنچه که داشتند را به چشم دیده‌­اند یکسان نیست. خانواده زهره ثروتمند نبودند اما زندگی خوبی در خرمشهر داشتند. اما مثل سایر همشهری­‌هایشان به یکباره هرچه که داشتند را از دست دادند و اعضای خانواده از هم دور شدند.

در کتاب­‌ها و اسناد رسمی دفاع مقدس از احساس مردمی که به ناچار خانه و کاشانه­‌شان را ترک کردند و برچسب جنگ­‌زدگی بهشان خورد صحبت نمی‌­شود. زهره فرهادی از تجربه‌های سختی که خانواده‌های خوزستانی در شهرهای دیگر کشور داشته­‌اند گفته ­است، تجربه‌­هایی که مردم تهران و مشهد و رشت و قم درکی از آنها ندارند.

شاید این کتاب بهترین نمونه خاطرات دختران امدادگر و رزمنده در سال‌های دفاع مقدس نباشد، اما خواندن هر کدام از این کتاب‌­ها باعث می‌شود ما از دریچه راوی که آن روزها را زندگی کرده جنگ را ببینیم و بیشتر با حقایق آشنا شویم.

 

عنوان: چراغ‌های روشن شهر؛ خاطرات زهره فرهادی/ پدیدآور: فائزه ساسانی‌خواه/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 543/ نوبت چاپ: دوم (۱۳۹۸).

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید