کتاب هشت داستان دارد؛ داستانهایی که از لحاظ فضاسازی و مکانی محدود به زندگیهای شهری و آپارتمانی نیست. اگر هم از فضای آپارتمانی شروع شود، در دل داستان از فضاهایی غیر آپارتمانی سر درمیآوریم که از نظر من این نکته مثبتی است در میان اینهمه داستانها و رمانهایی که منتشر میشوند.
بهترین و تکنیکیترین داستان مجموعه از نظر من داستان «مثل مرد بُرنزی» است؛ روایت زنی که از اروپا آمده تهران، برای حضور در مراسم مادرش. شروع داستان خیلی من را ارجاع داد به داستان «بیگانه» کامو. اصلاً به گمانم این داستان یکجورهایی ادای دینی بود به بیگانه کامو؛ خونسردیای که راوی مثل مرد برنزی اول داستان از خودش نشان میدهد مانند خونسردی روایت راوی بیگانه است. درونمایه داستان وطندوستی و ماندن در وطن است که نویسنده خیلی گلدرشت و واضح آن را در لابهلای نثر روایت زن قرار نداده است. نویسنده در دل داستان از نشانههایی استفاده کرده است که بیاینکه فقط بگوید با آن اِلمانها درونمایه مهر به وطن را نشان میدهد. استفاده از نشانه ریشه در نقاشیهای راوی و ربطش به بیریشه بودن یه نفر که بیهوا مهاجرت کرده و هرکدام از اعضای خانوادهاش در یک جای جهاناند. این داستان یکی از بهترین تصاویر مرگ داستانی را دارد که باید بخوانید.
حالا که از بهترین داستان مجموعه نام بردم، دوست دارم از کمتکنیکترین داستان مجموعه هم بگویم که اتفاقاً عنوان اصلی مجموعه را به خود اختصاص داده است؛ «پرندهباز تهران»؛ راوی این داستان یک مرد است که به نظرم همین غیرهمجنس بودن راوی باعث شده که نویسنده از لحاظ انتخاب واژهها وارد دایره لغات مرد راوی نشود. راوی، حبیب، یک پرندهباز است در حوالی میدان شوش که مدتی است گم شده است و خبری از او نیست. مکالمههایی که در خاطره دوست حبیب بین حبیب و او برقرار میشود برای یک پرندهباز بسیار مؤدبانه است! با اینکه داستان تعلیق خوبی دارد و در آخرهای داستان از لحاظ اجتماعی وارد معضل بخشی از افراد جامعه میشود، زندگی کردن عدهای از مردم روی پشتبامهای آپارتمانها، ولی در پرداخت داستان کمرمقی است.
داستان «ناسور» هم از داستانهای خوب مجموعه است. در این داستان هم به موضوع جنگ پرداخته شده است، با این تفاوت که نویسنده یک شخصیت و خانواده افغانستانی و مسائلی را به سبب جنگ ایران و عراق برای آنها پیش میآید دستمایه داستانش قرار داده است. جلال و طلایه دو شخصیت اصلی داستان در مکالمههایشان با لهجه افغانها صحبت میکنند که این نشان از توجه و تحقیق نویسنده در نوشتن کلمات به لهجه افغانستانی دارد.
داستان «حریم» روایت یک مادر است که از سالهای جنگ و در زمان تصرف خرمشهر بیخانمان شده و حالا که بعد از سالها بهسختی صاحب خانه و زندگیای شده، باز هم به طریقی دارد زندگیاش را از دست میدهد. داستان حریم یکی از ساختارشکنترین مادران جهان ادبیات را دارد. در این داستان هم نویسنده حواسش به دیالوگها با لهجه جنوبی شخصیت مادر بوده است.
داستان «جنگ مهر» هم روایتهای یک زن است که سالهاست از پسرش که در زمان جنگ موجی شده نگهداری میکند، هرچند که موجی بودن پسر خیلی کلیشهای و شبیه سریالها درآمده است. میشد که نویسنده در روایت یک فرد آسیبدیده از امواج گلولههای جنگی تصاویر بکرتری را نصیب خواننده کند.
داستان «نورا» بار دیگر به دغدغههای یک خانواده بهخاطر یک جنگ میپردازد، ولی این بار جنگی که جریان دارد، جنگ در سوریه است. همسر زن باید به سوریه برود و زن با اینکه از سوریه رفتن همسرش راضی است، اما دغدغههایی هم دارد. نکته برجستۀ این داستان مقطعی بودن طرح داستان است، ما که در این تاریخ زندگی کردهایم شاید علت حضور مرد در سوریه را بدانیم، اما آیا اگر چند سال بعد کسی داستان را بخواند متوجه علت حضور یک ایرانی در خاک سوریه برای دفاع میشود؟ سارتر در کتاب «ادبیات چیست» میگوید که رسالت کلمه بیان دلالتها و مفاهیم است. کلمه باید طی سالها زنده بماند و عقاید و ایدئولوژیها را روایت کند.
در داستان «قربانی» نویسنده با طرح و پیرنگی بکر یک مصیبت دیگر از تبعات جنگ را در درون یک زن نشان داده است. زنی که منتظر بازگشت همسر مفقودالاثرش است که حالا فهمیدهاند تمام این سالها اسیر بوده، اما زن یک راز دارد که با آمدن همسرش حتماً برملا میشود.
داستان «مثل آونگ» هم زنی است که با وجود اینکه سالها از جنگ گذشته، اما به طریقی و در حرکتی جنونآمیز، اما زنانه به محل شهادت همسرش میرود.
بهطور کل نویسنده در تمام درونمایههای داستانهایش به این مسئله متعهد بوده است که درست که جنگ سالهاست تمام شده، اما اثرات و تبعاتش تا به هنوز در جان و زندگی بیشتر بهجاماندگانش حضور دارد، گرچه که نسلهای بعدی همه را نادیده میانگارند. همه داستانها همان اول با تعلیق خوبی شروع میشوند، گرچه که از جایی به بعد در داستانها خواننده از گرهی که نویسنده ایجاد کرده است جلو میزند، ولی نویسنده هنوز نخواسته این امر را بپذیرد. داستانها آپارتمانی نبودند، روایتها درونی نبودند، طوری که داستان بیحادثه و کمتعلیق پیش بروند. توجه به جغرافیای متنوع از ایران، مثل تهران، حصارک کرج، مشهد، خرمشهر، سوریه و به کار بردن لهجههای مختلف. استفاده کردن و نکردن نویسنده از پل تداعی برای رفت و برگشتهای زمانی. در برخی از داستانها نویسنده بهخوبی از پل تداعی برای رفتوبرگشتهای داستانی استفاده کرده است، ولی در برخی جاها فقط به روایت زمان داستانی به طریقی بسنده کرده است.
در کل «پرندهباز تهران» مجموعه داستان معقول و فکرشدهای است؛ بیشتر داستانها طرح و پیرنگ نوین و مناسبی دارند؛ طوری که بعد از خواندن از یاد نمیروند که به نظرم این نکته مهمی است در این روزگار شلوغ و پرمشغله. تصاویری که به واسطه کلمه از یاد نروند مهماند و باید خوانده شوند.
عنوان: پرندهباز تهران/ پدیدآور: ندا رسولی/ انتشارات: هیلا/ تعداد صفحات: ۱۲۰/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/