مجید قیصری در این مجموعه بیشتر از آن که بخواهد از جنگ به مثابه جنگیدن و درگیر شدن حرف بزند از پیآمدهای جنگ حرف زده است. پیآمد به معنی حقیقی کلمه و به معنی آنچه بعد از جنگ و یا در حاشیه جنگ بر انسان وارد میشود. در یکی دو داستانی هم که زمان وقوع آنها، زمان جنگ است؛ باز هم قیصری صحنههایی از جنگ را به تصویر میکشد که کمتر دیده و شنیده شده و یا مانند داستان «عود عاس سبز» از اساس جنبهای سوررئال دارد و داستانهای ساعدی را به ذهن متبادر میکند.
به بیانی دیگر در این مجموعه داستان ما با اتفاقاتی روبهرو هستیم که خلافآمد عادت کتابهای دفاع مقدس است. اتفاقاتی که کمتر شنیدهایم و کمتر خواستهایم تا شنیده و دیده شوند. اتفاقاتی گزنده که اگرچه زبان و لحن روایت از شدت گزندگی آنها کاسته است؛ به اندازهای تلخی و رنج را با خود حمل میکنند که به اغراق احتیاجشان نیست. در حقیقت در این مجموعه زور حاشیه بر متن چربیده است و قیصری از حاشیههایی حرف زده که بیهیچ اغراقی به اندازه متن اهمیت دارند.
برای مثال قیصری در داستان «تلخک» از مردی حرف میزند که برای رهایی از دردهای جسمی و روحی ناشی از جنگ به افیون پناه میبرد. در داستان «فقط حرف بزن» از بسیاری آدم جنگزده حرف میزند که دیگر آن آدمهای قبل از جنگ نخواهند شد. یا در داستان «کابوسخانه» مسئله هولناک آزمایشهای شیمیایی بر روی اسرای جنگی را مطرح میکند. در داستان «نور کافی» روایتگر سالهای بعد از اسارت میشود.
آدمهای این داستانها نیز آدمهای عجیبیاند. نوعی پذیرش وضع موجود در لحن روایت آنها مشهود است. نوعی لختی و خونسردی که از جنس تسلیم و رضاست. اما رنج نیز در کلامشان فریاد میزند. رنج ناشی از جنگ و جنگزدگی و ویرانی. آدمهای این داستانها با تمام عجیب بودنشان معمولی هم هستند. آدم معمولیهایی که در حین انجام ماموریت ترس بر آنها غلبه میکند و دلشان میخواهد پا به فرار بگذارند. آدم معمولیهایی که با تمام ایمانی که به دفاع دارند بیم جان هم دارند. آدم معمولیهایی که دیده نمیشوند، خوانده نمیشوند اما تعدادشان اصلا کم نیست.
قیصری جنگ را از لنز دوربین این آدمها دیده است. او تلاش کرده تا آن گم شدههایی را ببیند که در میان صدای توپ و گلوله و غبار میدان رزم از نظر دور ماندهاند. مثل صدای سوت چوپان در داستان «نور کافی» که در بین تلخی و تاریکی مطلق اسارت هرگز شنیده نمیشد اما همان، صدای جریان زندگی بود.
او دنبال آبادی، اگر چه کوچک، در دل ویرانی جنگ است. دنبال عشق در میان نفرت جنگیدن است. دنبال زندگی لابهلای انبوه مردن است. و اینها گاه در میان مکالمه پدر و پسری در داستان «مامور» و گاه در میان ناله و نفرینهای راوی در داستان «فقط حرف بزن» خود را نشان میدهد.
داستانهای این مجموعه اما با تمام مفاهیمی که به دوش میکشند؛ گاهی مانند داستان «فقط حرف بزن» پا را از سطح یک گزارشنویسی فراتر نمیبرند و گاه مانند داستان «مامور» در عین داشتن ایده خوب، پردازش نشده و بیحوصله جمع میشوند. یا مانند داستان «عود عاس سبز» اسیر نمادپردازیهای بیش از حد و غریب میشوند.
اما بینقص بودن داستانهای ماه زده، کابوسخانه، نور کافی و گوساله سرگردان را نیز نمیتوان نادیده گرفت. داستانهایی که مخاطب را درگیر ماجرا میکنند و با لحنی منحصر به فضای همان داستان لذت از متن را دو چندان میکنند.
مجید قیصری در مجموعه داستان «گوساله سرگردان» از حاشیههای دیده نشده جنگ گاه در لفافه و گاه صریح حرف زده است. حاشیههایی که در سایه شوم جنگ قد کشیدند و خود به متنهایی خواندنی بدل شدند.
عنوان: گوساله سرگردان/ پدیدآور: مجید قیصری/ ناشر: افق/ تعدادصفحات: 93/ نوبت چاپ: چهارم.
انتهای پیام/