درباره کتابی از نویسنده «در غرب خبری نیست»

حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم و افتاد

01 آبان 1403

اریش ماریا رمارک، نویسنده‌ای آلمانی بود که اتفاقاً بیشترین آزار را در زمینه کار نویسندگی‌اش از خود کشور آلمان دید؛ البته از سیستم حکومتی آلمان نازیسم و هیتلر. به همین دلیل در آثارش همیشه جنگ جهانی دوم و آلمان‌ و نازی‌ها به‌هرحال وجود دارند. رمارک متولد سال 1898 در آلمان بود. او به‌خاطر تبلیغات پرهیجان و جذابی که از جنگ می‌شد در جنگ جهانی اول شرکت کرد؛ درحالی‌که نوجوانی بیش نبود. ولی در همان مواجهات اولیه‌اش با جنگ متوجه شد که آن تبلیغات دروغ و وهمی بیش نبود و واقعیت جنگ چیزی جز خون‌ریزی، کشتار، آوارگی، ویرانی، تجاوز، دوری از خانواده و… نیست. جنگ با تمام تصاویر وحشتناکش تأثیر خود را بر روح جوان رمارک گذاشت. بعدها رمارک تصمیم گرفت این بخش از خاطرات خود را در قالب رمانی بنویسد که ماحصل آن شد کتاب «در غرب خبری نیست». این رمان به‌زودی مورد توجه دنیا قرار گرفت و در دوره خودش و حتی تا به حالا نیز جزو پرفروش‌ترین آثار دنیا شده است. در واقع این رمان اولین رمانی بود که با دیدگاهی لطیف، شاعرانه، قهرمان‌پرور و مقدس‌گونه به جنگ نپرداخته بود. این رمان تا به امروز هم به‌عنوان رمانی ضد جنگ مورد توجه است. گرچه این رمان در کشور رمارک، آلمان، برایش تحت‌نظر بودن و تحت‌فشار بودن از طرف حکومت فاشیستی هیتلر را به همراه داشت، تا جایی که رمارک در همان سال‌ها که هنوز جنگ دوم شروع نشده بود مجبور به ترک آلمان شد.

در رمان «از عشق با من حرف بزن» حتی یک تیر جنگی شلیک نمی‌شود. ماجرای رمان مثل رمان دیگر اریش رمارک، فروغ زندگی، در اردوگاه‌های کار اجباری و جنگی و در میان اسرای جنگی و یهودیان نیز نمی‌گذرد. ولی در تک‌تک پاراگراف‌های رمان بوی جنگ استشمام می‌شود. حال و هوای شهر پاریس حال و هوای شروع جنگی است که در میان وحشت و زمزمه‌های مردم در جریان است. نویسنده به‌هوشمندی در طول رمان تاریخ دقیقی از زمان وقایع رمان نمی‌دهد، ما به‌عنوان خواننده می‌دانیم که زمان رمان قبل از شروع جنگ دوم است؛ چون در میان گفت‌وگوها مدام خبر از اوضاعی بحرانی و قریب‌الوقوع در اروپا است. اما نمی‌دانیم دقیقاً چه زمانی است. گرچه به‌عنوان یک خواننده زمان‌مند! این موضوع در طول خواندن رمان اذیتم می‌کرد، اما نویسنده در صفحه آخر رمان این مشکل را به‌هوشمندی حل می‌کند. چطور؟ بخوانید تا بدانید!

در واقع این رمان یکی از بهترین پایان‌بندی‌ها را دارد. گرچه ماجرای رمان در بخش‌هایی از رمان کمی دچار افت می‌شود، ولی پایان‌بندی‌اش از بهترین پایان‌های ادبیات جهان است. به‌یقین خواننده هوشمند می‌داند که منظور از بهترین پایان‌بندی یک پایان خوش و به‌اصطلاح هپی‌اِند نیست، بلکه منظور نوع چینش هوشمندانه وقایع و خرده‌روایت‌ها و حتی کلان‌روایت‌های نویسنده است که آن پایان خوب را رقم زده است.

رمارک نویسنده است، به‌حق هم نویسنده است. او از دل چند شخصیت درب‌وداغون و آواره از وطن‌هایشان، با شغل‌های عجیبی که دارند و اصلاً با نوع زیست عجیب و پادرهوایی که دارند بهترین فضاسازی و بهترین توصیف‌ها و از همه مهم‌تر بهترین دیالوگ‌ها را درآورده است؛ از آن شخصیت‌ها و تصاویر و گفت‌وگوهایی که هیچگاه از یاد خواننده نمی‌رود.

ماجرا در بخش‌هایی از رمان دچار افت می‌شود، رمان خوب شروع می‌شود؛ با اتفاقی که به‌خوبی گریبان خواننده را می‌گیرد، ولی در اواسط کتاب به ورطه تکرار می‌افتد و بعد دوباره در یک سوم نهایی ماجرا بنا به اتفاق‌هایی که می‌افتد دوباره اوج می‌گیرد و در اوج تمام می‌شود. به‌حدی که بعد از پایان رمان مدام با خودم می‌گفتم کاش رمارک ادامه این داستان را می‌نوشت!

به نظرم بهترین توصیف از پایان کتاب همان چند خط پایانی کتاب است: «کامیون خیابان واگرام را طی کرد و پیچید توی میدان اتوال. هیچ نوری در آن به چشم نمی‌خورد. میدان غرق در تاریکی بود. هوا چنان تاریک بود که طاق پیروزی را هم نمی‌شد دید.»

طاق پیروزی یا طاق‌نصرت؛ بنایی معروف در پاریس است و اصلاً عنوان اولیه و اصلی رمان «طاق نصرت» بوده که با همین ترجمه پرویز شهدی، قبلاً از طرف نشر آگاه منتشر شده بوده است، ولی به دلیلی که ما نمی‌دانیم بعدها از طرف نشر به‌سخن با همان ترجمه آقای پرویز شهدی و با عنوان جدید «از عشق با من حرف بزن» منتشر شده است.

عنوان جدید کتاب و حتی طرح جلد آن اگرچه به درون‌مایه کتاب نزدیک است، ولی خواننده را در وهله اول یاد رمان‌های عاشقانه عامه‌پسند می‌اندازد، درصورتی‌که رمانی است در حال و هوای اوضاع اروپا در بحبوحه جنگ جهانی دوم.

نکته طلایی این رمان به‌زعم من پدید آوردن بهترین و به‌یادماندنی‌ترین شخصیت داستانی است؛ راویک، مردی نجات‌بخش و مرموز و سرگردان، به جذابیت همفری بوگارت! مردی جدی و سخت که در ادامه کتاب و با آشنا شدن با نوع زندگی و ماجراهایی که از سر گذرانده و فقدان‌هایی که داشته و از همه عجیب‌تر شغلی که دارد؛ دکتر زنان و زایمان، بیشتر و بیشتر در ذهن خواننده رسوخ می‌کند و ماندگار می‌شود.

راویک یک پزشک آلمانی است که به‌خاطر شرایط سیاسی و بحرانی موجود در آلمان از کشورش گریخته و به ‌طور غیرقانونی در پاریس زندگی می‌کند. او سودای انتقام گرفتن از زندگی گذشته‌اش را دارد، سودای ساختن جهانی عاری از خشونت، ساختن دنیایی سهل‌تر برای بچه‌های تازه‌به‌دنیاآمده و نیز برای زنانی که در کشاکش دنیای مردانه به ‌طریقی دست‌وپا می‌زنند و آسیب دیده‌اند.

به‌طور کل دیدگاه رمارک نسبت به زنان برای من از نکات برجسته کتاب بود. نگاهی حاکی از دلسوزی و آرزوی بهبود پیدا کردن وضعیت اجتماعی و زیست خانوادگی و مادرانه زنان که این مورد در مقطعی که نویسنده به آن پرداخته شایسته تقدیر است.

 

شرح تیتر: بخشی از شعر «به باغ همسفران» سروده سهراب سپهری.

عنوان: از عشق با من حرف بزن/ پدیدآور: اریش ماریا رمارک، مترجم: پرویز شهدی/ انتشارات: به‌سخن/ تعداد صفحات: ۵۴۴/ نوبت چاپ: دوم(1398).

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید