نگاهی به اثری که راوی زندگی است

داستان جراحتی فراتر از تحمل انسان

26 آبان 1403

«پی‌یر و ژان» داستان جراحت یک روح و درد و شکنجه‌ای فراتر از تحمل انسانی‌ است. حکایت پرسه‌زنی‌ها، بی‌خوابی‌ها و آشفتگی‌ پی‌یر است. داستان نبرد پی‌یر با خود و افکارش و خشمی است که او را از درون می‌خورد و از بین می‌‌برد. اما کتاب همان قدری که تلخ است، عجیب نیز هست. فضای داستان هم مثل فضای مه‌آلود خیابان‌ها، وهمناک و خیالی است؛ احساس می‌کنیم که در یک خواب یا یک رویا قدم می‌زنیم. موپاسان در این اثر نه چندان بلند، از رنج کشیدن می‌گوید. او با یک مقدمه کوتاه شخصیت‌های داستانش، یعنی اعضای خانواده رولان که همگی روی قایق نشسته‌اند را به ما معرفی می‌کند. موپاسان، پی‌یر را که برادر بزرگ‌تر و قهرمان داستان است، فردی دمدمی‌مزاج و پر از فکر و خیال فلسفی نشان می‌دهد. پی‌یر کسی است که همیشه به خاطر مسیر نامشخص و بلاتکلیف زندگی‌اش مورد سرزنش قرار گرفته و دائما با برادر کوچک‌ترش ژان مقایسه می‌شود. طرز معرفی موپاسان و اشاره‌اش به رقابتی که بین این دو برادر وجود دارد، به گونه‌ای است که ما ابتدا فکر می‌کنیم قرار است داستان حسادت و کشمکش این دو برادر را بشنویم، اما در حقیقت قرار است وارد داستانی شویم که شباهت زیادی به «آناکارنینا»، «مادام بواری» یا خانم رمزیِ «به سوی فانوس دریایی» دارد. یعنی قرار است داستان زندگی زنی رنج‌کشیده را بشنویم. می‌توان حدس زد که پدر خانواده، یعنی آقای رولان مثل اغلب مردان چنین رمان‌هایی، شخصیتی ضدقهرمان دارد. رولان نسبت به خانواده‌اش بی‌مهر و بی‌تفاوت است؛ سلطه‌جوست و رفتار سرد و خشکی دارد و مدام بد رفتاری می‌کند. شاید به همین خاطر است که خانم رولان به ادبیات و شعر پناه برده است. ادبیات برای او بیشتر شبیه یک پناهگاه است که می‌تواند دقایقی او را از این جهان نخواستنی به دنیای دیگری که آرزویش را دارد، ببرد. موپاسان بیشتر از طریق پی‌یر ما را به متن زندگی این زن و شوهر می‌برد و ما بدون اینکه بیش از حد به این دو نفر نزدیک شویم، فقط گوشه‌ای از روابط بین‌ آن‌ها را می‌بینیم؛ پی‌یر در داستان حضور جدی‌تری نسبت به بقیه شخصیت‌ها دارد.

موپاسان مانند فلوبر، قصد ندارد شخصیت‌های کتابش را مورد قضاوت قرار دهد. چرا که اصلا اهل نوشتن موعظه اخلاقی نیست؛ بنابراین در پایان داستان هم نمی‌توان انتظار نتیجه‌گیری اخلاقی داشت. او فقط راوی یک زندگی است. یکی از تکنیک‌های مهم او، تصویر شفافی است که از محیط و فضای داستان ارائه می‌دهد و پیش چشم مخاطب می‌گذارد. ما در اکثر صفحات کتاب، فضای سرد و گرفته مه‌آلود، صدای بوق کشتی‌ها، نور فانوس دریایی و پت‌پت چراغ‌ گازهای خیابان‌ها را حس می‌کنیم؛ تمامی این‌ها جزء موتیف اصلی داستان به شمار می‌روند. حتی شخصیت‌ها نیز همگی با آن سکوت‌شان حالتی مرموز و خاکستری دارند.

موپاسان زیاد اهل مقدمه‌چینی نیست و همان ابتدا گره اصلی را به جان داستانش می‌اندازد و مسئله ارث کلانی که قرار است از لئون مارشال (یکی از دوستان خانوادگی رولان‌ها) به ژان برسد را مطرح می‌کند. همه چیز بعد از این خبر اتفاق می‌افتد. نویسنده ما را به ذهن پی‌یر می‌برد و تمام افکار و احساسات پی‌یر را بعد از شنیدن این خبر به ما نشان می‌دهد. فضای کتاب از اینجا به بعد شکل دیگری به خود می‌گیرد و ما را به یاد نوشته‌های داستایفسکی، وقتی که وارد روان و ذهن شخصیت‌هایش می‌شد، می‌اندازد. همان‌طور که در آن کتاب‌ها با افکار راسکلنیکف، ایوان کارامازوف و نیکلای وسیه‌والودویچ همراه بودیم، اینجا هم با ذهن پی‌یر همراه می‌شویم. ما با داستان پیچیده‌ای رو‌به‌رو نیستیم. حتی می‌توان داستان را در یک سطر تعریف کرد، اما نویسنده با همین ورودش به عمق احساسات و افکارِ متغیر و لحظه‌ای قهرمانش متن را دگرگون کرده است. متن موپاسان، به شدت سینمایی است و در کنار تمرکزش روی افکار شخصیت‌ها، به طبیعت و محیط داستانش نیز توجه می‌کند.

یکی از شخصیت‌های حاشیه‌ای کتاب که در داستان حضور زیادی ندارد اما به شدت نقش مهمی ایفا می‌کند، بابا ماروفسکو است. پی‌یر اغلب بعد از شام به دیدار این مرد می‌رفت و ساعتی را با او می‌گذارند. چهره آرام، گفتار مختصر و سکوت‌های عمیق و رازآلود بودن شخصیت ماروفسکو، هیچکدام از ذهن خواننده بیرون نمی‌رود. جمله کوتاهی که او درباره قضیه ارث به پی‌یر می‌گوید و شک را به جانش می‌اندازد، مرا به یاد نقش جادوگران مکبث انداخت. ماروفسکو نیز همانند آن جادوگران، به پی‌یر تلقین می‌کند و فکری به جانش می‌اندازد که موجب شکنجه شدن تدریجی پی‌یر می‌شود. همان فکری که خبر از خیانت مادرش می‌دهد و نشان می‌دهد که ژان در حقیقت فرزند مارشال است. ما قدم به قدم شکل گرفتن این فکر مسموم را همراه پی‌یر درک می‌کنیم و ناراحتی و عذابش را از نزدیک می‌بینیم. نویسنده درد آزاردهنده‌ای که در ذهن و جان پی‌یر فرو می‌رود را به خوبی تشریح می‌کند. دردی ناشناخته، نامحسوس و کشنده که پی‌یر را ناتوان کرده است. چقدر حالات متغیر او در این داستان خوب به تصویر کشیده شده‌اند. لحظه‌ای به هم می‌ریزد و خشم بر او غالب می‌شود و لحظه‌ای بعد، دوباره به خودش برمی‌گردد و خود را به خاطر افکار مسمومی که در سرش می‌گذشت، سرزنش می‌کند. ما شاهد کشمکش او و خشمی هستیم که او را از درون محاصره کرده است؛ مدام از حس نفرت، به دلسوزی و پشیمانی می‌رسد و دوباره به همان خشم و نفرت باز می‌گردد.

شخصیت‌های داستان‌های موپاسان، وقتی دچار آشفتگی و کشمکش‌های روحی می‌شوند، به پرسه‌زنی در خیابان‌ها پناه می‌آورند، به این امید که شاید بتوانند در خیابان‌ها قدری از پریشانی روحشان بکاهند. توصیفات موپاسان از شهر و خیابان‌ها و مقایسه‌ و تشبیه آن‌ها با وضعیت روحی شخصیت‌هایش، از ویژگی‌های شاخص سبک اوست. او خیابان‌هایی را به ما نشان می‌دهد که همانند روحِ پی‌یر، زیر بار مه دفن شده‌اند و شبی را توصیف می‌کند که از شدت سنگینیِ مه، کدر شده است. «گویی بخار طاعونی سرتاسر زمین را فرا گرفته بود. تمام بوهای متعفن گویی از قلب خانه‌ها و زیرزمین‌ها و چاه‌ها و فاضلاب‌ها و آشپزخانه فقرا بیرون آمده بود.» نویسنده در داستان دیگرش، «بل امی» هم آشفتگی روحی «ژرژ دوروا» در آن شب تابستانی را با بوی بدی که از فاضلاب‌ها بیرون می‌زد و خیابان‌های پاریس را بدبو کرده بود، مقایسه می‌کند.

از بخش‌های قابل تامل کتاب، توصیف عجیب و هنرمندانه‌ی موپاسان از لحظاتی است که بین پی‌یر و مادرش می‌گذرد؛ لحظه‌ای است که ما می‌دانیم هر دوی آن‌ها از آن راز باخبرند اما جرات بروز دادنش را ندارند. هر دو به چشم‌های یکدیگر نگاه می‌کنند اما نمی‌توانند چیزی بگویند. پی‌یر با نگاه‌ها و کنایه‌هایش مادرش را رنج می‌دهد؛ انگار از دیدن رنج کشیدن او خوشحال می‌شود، اما وقتی بیچارگی و ناامیدی مادرش را می‌بیند، پشیمانی، روحش را آزار می‌دهد. می‌خواهد که دست از شکنجه کردنش بردارد، اما نمی‌تواند. به همین خاطر بود که از خودش متنفر بود و می‌خواست از همه چیز فرار کند و بیشتر از این موجب شکنجه او نشود. صحنه خداحافظی پی‌یر از مادرش از توصیفات عالی نویسنده است. موپاسان به خوبی از پس نمایش فضای سنگین این لحظه برآمده است. ما همزمان هم از حالات روحی آن‌ها خبر داریم، هم از ظاهر آشفته‌شان. با این‌که قلب هر دو از شدت ناراحتی در فشار است، اما هیچ‌کدام‌‌ توان نگاه کردن به یکدیگر را ندارند. مادر انگار که در عزای کسی است، لباس سیاه به تن کرده است. موهایش که تا همین یک ماه پیش خاکستری بودند، اکنون یک‌دست سفید شده‌اند. با رفتن پی‌یر به نظرش رسید که زندگی‌اش رو به پایان است.

تصویری که موپاسان از مرد و زن ارائه می‌دهد تحت‌تاثیر ادبیات زمانه‌اش نوشته شده است. کتاب در سال 1888 منتشر شد یعنی 32 سال بعد از انتشار رمان عجیب و پرسروصدای مادام بواری، رمانی که باعث دردسر و دادگاهی شدن فلوبر شد. تصویری که فلوبر از زن و احساسات و امیال درونی‌اش به ما نشان داد، متفاوت از اکثر داستان‌هایی بود که درباره زنان نوشته شده بود و زندگی آن‌ها را از زاویه دیگری نگاه می‌کرد. تصویری هم که موپاسان از پدر به ما نشان داده، تصویری خشن، سنگدل و احمق است. آقای رولان هیچ شناخت و درکی از موقعیتش ندارد. ناراحتی اطرافیانش را نمی‌فهمد، حتی لحظه‌ای به همسرش و ماجرای ارثی که از مارشال به پسرش رسیده شک نمی‌کند؛ در مقابل، تصویر مادر، فردی است آزاردیده و غمگین، کسی است که از طرف همسرش نادیده گرفته شده و درک نمی‌شود. زنی که تنهاست و تنهایی‌اش را با کتاب و شعر پر می‌کند. زنی که خود را در آن خانه بی‌پناه و درمانده حس می‌کند و از آن‌جا وحشت دارد.

 

عنوان: پی‌یر و ژان/ پدیدآور: گی دو موپاسان، مترجم: لادن میرمحمدصادقی/ انتشارات: مس/ تعداد صفحات: ۱۹۵/ نوبت چاپ: دوم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید