گفتار دوم کتاب به عضویت خدابنده در سازمان و مقطع مهم دهه شصت میپردازد. سازمان منافقین در این مقطع وارد فاز تقابل مسلحانه با جمهوری اسلامی شدند و در شرایطی که کشور درگیر جنگ با دشمن خارجی بود ضمن همپیمانی با صدام، در داخل کشور بحران و نزاعهای خونین برپا میکردند. خدابنده در این فصل از موضوعات مهمی مانند شورش خرداد 60، عملیات مهندسی، عملیات فروغ جاویدان، کشته شدن موسی خیابانی و همپیمانی با صدام سخن گفته و سعی کرده روایت بیواسطهای از آنچه دیده نقل کند.
گفتار سوم «از تهران تا تیرانا» به جدایی مسعود از مسعود اشاره دارد. مسعود خدابنده اواسط دهه هفتاد فهمید دیگر با مسعود رجوی نمیتواند همراهی کند و همین شد که از سازمان جدا و کمکم به یکی از مخالفان جدی آن تبدیل شد.
پیوست کتاب هم شامل یک مصاحبه و یک مقاله از خدابنده است که در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده و او در آنها تحلیلهایی از وضعیت فعلی منافقین و روابط این سازمان با غرب ارائه داده است.
از تهران تا تیرانا علیرغم اهمیتی که قبلا ذکر شد نقاط ضعفی هم دارد که اگر رفع میشد یا در چاپهای بعدی رفع شود میتواند به اثرگذاری و خواندنیتر شدن آن کمک کند. یکی از این نقاط گسستگی بخشهای کتاب از یکدیگر است. جعفربگلو در مقدمه کتاب این نکته را ذکر میکند که تلاش کرده خاطرات خدابنده را بر اساس زمان مرتب کند تا خواننده دچار سردرگمی نشود اما با وجود تلاشی که او صورت داده باز هم خاطرات راوی تا حدی دچار این نقیصه است و در بخشهای مختلف کتاب این گسستگی به چشم میخورد. بهعنوان نمونه یکی از خاطرات خدابنده که کمتر به موضوع آن اشاره شده تلاش سازمان برای ترور آیتالله خامنهای در سال 1367 است که پیش از هر اقدامی به دلیل ناهماهنگی درونسازمانی منتفی میشود. این خاطره پس از ذکر خاطره خدابنده در مورد عملیات مهندسی که سال 1361 صورت گرفت ذکر میشود. ذکر این نکته ضروری است که میدانیم آیتالله خامنهای یکبار در ششم تیرماه سال 1360 ترور شده بود اما علیرغم سرنخهایی که از دخالت منافقین در این ترور وجود دارد خدابنده درباره آن سخنی نمیگوید و به عملیات ترور کمتر شنیده شده سال 67 میپردازد.
این پرش زمانی در گفتار اول هم به چشم میخورد. خدابنده خاطراتش از جمعه سیاه هفده شهریور را میگوید و در صفحه بعد به سفر سال 54 او به انگلستان و آشنایی اولیهاش با سازمان مجاهدین خلق برمیخوریم.
کتاب در بخشهای مختلف مخاطب را درگیر ابهام میکند. خاطرات خدابنده تا سال 59 در انگلستان میگذرد ناگهان در صفحه بعد او را در کردستان که نمیدانیم منظور کردستان ایران است یا عراق میبینیم و در صفحات بعدتر این قضیه باز میشود که خدابنده در چه تاریخی و چگونه به کردستان عراق آمده است که دریافتن ارتباط همین بخشها با یکدیگر نیازمند به یاد ماندن وقایع در ذهن مخاطب و بازگشت به عقب در صفحات کتاب است.
کتاب را به سختی میتوان یک مستند داستانی نامید و شاید نویسنده هم نخواسته به این سمت برود و ما بیشتر با خاطرات خدابنده مواجهیم که شسته و رفته و دارای نظم و ترتیب شده که خواننده بتواند آن را با دردسر کمتری مطالعه کند.
فصل پیوست را شاید بتوان وصله نهچندان جالب به کتاب دانست. 13 صفحه کپی مصاحبه و مقاله خدابنده که قبلا در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آن هم در حالی که فصلهای اول و سوم کتاب حدودا به همین میزان است قدری توی ذوق مخاطب میزند و ای بسا بهتر بود اگر بناست تحلیلی از وضعیت امروز سازمان منافقین ارائه شود خدابنده متن مستقلی مختص این کتاب مینوشت.
با همه این اوصاف این کتاب از آن جهت که به سراغ یکی از کادرهای مرکزی سازمان در برهه حساس دهه شصت و هفتاد رفته و مشاهدات بلاواسطه او از درون منافقین را نقل کرده دارای اهمیت است و کسانی که علاقهمندند با سازمان از نگاه یک عضو رده بالای آن آشنا شوند از مطالعه «از تهران تا تیرانا» پشیمان نخواهند شد.
عنوان: از تهران تا تیرانا؛ خاطرات مسعود خدابنده عضو سابق سازمان مجاهدین خلق و سرتیم حفاظت از مسعود رجوی/ پدیدآور: محمد جعفربگلو/ انتشارات: شهید کاظمی/ تعداد صفحات: 160/ نوبت چاپ: دوم.
انتهای پیام/